لکنت شعر و پریشانی و جنجال دلم

لکنت شعـــر و پــریشانی و جنجال دلم
چه بگویم که کمی خوب شود حال دلم

کاش میشد که شما نیز خبــر دار شوید
لحظه‌ای از مـــن و از درد کهنســال دلم

نه ز احوال دل بی‌خبرانت، خبری است
نه به سر وقت جگر سوختگانت، گذری است

گفته‌ای، باد صبا با تو بگوید، خبرم
این خبر پیش کسی گو، که شبش را سحری است

بر سرم آنچه ز تنها و فراقت، شبها
می‌رود با تو نگویم، که در آن دردِسری است

نظرِ من همه با توست، اگر گه گاهی
نکنم دیده به سوی تو، درآنم نظری است

ای دل از منزل هستی، قدمی بیرون نه
به هوای سرِ کویش، که مبارک سفری است...
دیدگاه ها (۲۱)

من کجا یابم کسی را درجهان همتای تو؟تو کجا یابی به دنیا در جن...

سلام روز بخیر زندگی با تبسم،شیرینبا عشق،زیبابا محبت،محکمبا ص...

باز کن نغمه جانسوزی از آن ساز امشبتا کنی عقده اشک از دل من ب...

چله نشین برف آذرماه! یلداترین بانوی امسالم! سرمای بعد از ظهر...

دلم پر آتش و چشمم پرآب شد هر دو دو خانه نذر تو کردم خراب شد ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط