مافیایمن

#مافیای_من
#P8

«با ترس»
هان؟؟؟
چی شده؟؟؟
خواب دیدی؟؟؟
هان:
«با گریه»
لینو حالش خوب نیست
من باید برم هیونگ.......باید برم پیش لینو
چانگبین:آروم باش هان
با دوتا دستم بازو هاشو گرفتم
چت شده تو پسر؟؟؟؟
هان:
«با گریه»
من حتما باید برم پیش لینو
مطمئنم که حالش خوب نیست
هیونگ.......منو ببر پیش لینو
چانگبین:وای بسه دیگه هی لینو لینو
کل زندگی ‍تو لینو خراب کرد بازم میخوای برگردی پیشش؟؟؟
من تورو هیچ جایی نمی‌برم...فهمیدی؟؟؟
هان:و...ولی هیونگ.....
چانگبین:ولی نداره......همین که گفتم....تو خونه میمونی
بعدشم بلند شدم ‍و رفتم تو اتاق خودم
راستش خیلی بد با هان حرف زدم.....ولی دیگه شورشو در آورده بود
کل زندگی ‍ش شده بود لینو
حتی با اینکه لینو بهش خیانت کرده بود
از عذاب وجدان خواب نمی‌رفتم
نیم ساعت از وقتی که با هان اونجوری حرف زدم می‌گذشت
رفتم تو اتاق تا ازش معذرت خواهی کنم
درو باز کردم اما هان نبود
هان:بعد از اینکه دیدم هیونگ انقد از من خسته شده پا شدم ‍و از خونه زدم بیرون
بعد از اینکه اون خواب ‍و به یاد آوردم دویدم سمت عمارت لینو
بعد از نیم ساعت دویدن رسیدم به عمارت
دیدم هیچکس بیرون عمارت نیست
ترس ‍م ده برابر شد
سریع دویدم داخل عمارت
همین که رسیدم داخل دیدم بنگ چان بیرون نشسته و سرش بین دستاشه
«با بغض»
ه......هیونگ
بنگ چان:با صدای هان سریع سرم ‍و آوردم بالا و با چهره ترسیده هان روبه‌رو شدم
ه.....هان
هان:هیونگ.......چرا اینجایی؟؟؟
مگه نگفتی پیش لینو میمونی؟؟؟؟
بنگ چان:هان.......راستش لینو.......

ادامه دارد....
دیدگاه ها (۰)

#مافیای_من #P9هان:«با ترس و بغض»ل....لینو چی؟؟؟لینو چش شده ه...

#مافیای_من #P10بنگ چان:خواب؟؟؟چه جور خوابی؟؟هان:خب تو خواب.....

#مافیای_من #P7برگشتم سمت هان ‍و دیدم داره گریه میکنهرفتم بغل...

#مافیای_من #P6من میرم زنگ بزنم به دکتر کیم که بیادسریع رفتم ...

#مافیای_من#P16هان:دلت میخواد بزنمت؟؟لینو:«خنده»«گوشی لینو زن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط