ای قلم امشب تو یاری کن کمی

ای قلم امشب تو یاری کن کمی
حس و حالم را بهاری کن کمی
حرفهایی با تو دارم ای قلم
شِکوه ها را بُردباری کن کمی
روزِگارِ لعنتی جانم گرفت
بس که تابم داده کاری کن کمی
من پُر از آهم ؛ کلام از عشق گو
غُصه را امیدواری کن کمی
باده نوشی نیست ؛ جامم پُر کند
بزمِ غم را غمگُساری کن کمی
تا که چرخی میزند رقصِ قلم
حالِ شعرم شهریاری کن کمی
حاجتِ عاشق وصال است و وصال
راهِ مقصد گُلگزاری کن کمی
دیدگاه ها (۶)

ای دل مرا ببخش! امیدت بر آب شددریای عشق در نظرت چون سراب شد ...

شِکوِه ها از دلبر نامهربان داریم مابر دل از هجران او آتشفشان...

عشق،هرجا رو کند آنجا خوش استگر به دریا افکند دریا خوش استگر ...

دل بیتاب مرا گر خَمِ ابروبِبَردشده آن روز که صبر دلم از رو ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط