cold and sweet Pr
cold and sweet Pr3
_______________________
که یهو قبل از اینکه هیونجین شروع کنه به حرف زدن فلیکس با سرعت مکان رو ترک کرد و شروع به دویدن کرد غافل از اینکه براش مهم باشه که هیونجین رو تنها گذاشته و بدون اینکه پشت سرش زو نگاه کنه رفت....
( ویو هیونجین راوی )
بعد از اینکه دید فلیکس با سرعت ازش دور شد چشاش از تعجب گرد شد و هزاران سوال داخل مغزش ایجاد شد که چرا تا وقتی اسمش رو شنید تعجب کرد ؟ یا چرا با سرعت ازش دور شد و هزاران سوال بی جواب دیگه ولی غافل از اینکه بخواد تلاش کنه که جواب اون سوال هارو پیدا کنه بدون درنگ به راهش ادامه داد و زیر بارون به سمت عمارت حرکت کرد...
*فردای ان روز*
خانم کیم : ( در زدن ) می تونم بیام تو اقای هوانگ ؟
_بفرمایید
خانم کیم : اقای هوانگ کارم داشتین و گفتین که خیلی واجبه
_بله . ازت می خوام که در مورد پسری به نام لی یونگبوک اطلاعات به دست بیاری و واسم بیاری حتی از غذای مورد علاقش . سریع به دستم برسون.
خانم کیم : حتما اقای هوانگ.
_( داخل ذهنش ) اون پسر کی بود ؟ واییییی دیگه دارم دیوونه میشم حتی نمی تونم از ذهنم بیرونش کنم .
تق تق ( صدای در )
_کیه؟
خانم کیم : منم اقای هوانگ .
_بیا تو
خانم کیم : همین الان اطلاعات مهمی در باره ی لی یونگبوک به دست اوردم.
_بگو
خانم کیم : حتما . اون ۲۵ سالشه و اسالتا استرالیایی هستن و مهم تر از همه اینه که اون یکی از بزرگ ترین جاسوس های کره ای البته با مجوز و داشتن تیم .
دیدار شما با ایشون باعث میشه هویت تون به خطر بیوفته .
تا الان فقط تونستم همین چندتا اطلاعات رو از شون به دست بیارم چون یک جاسوس خرفه ای هستن اطلاعاتی در مورد شون در اینترنت زیاد نیست.
_چی گفتی اون یه جاسوسه ( با داد و عصبانیت ) ؟
خانم کیم : بله
_پس یعنی الان می تونه منو هم شناسایی کنه هم پیدام کنه نه ؟
خانم کیم : بله ، ولی یه راه هست که نتونه شما رو پیدا کنه....
اونم اینه که.....
پایان
___________________________________
💐😁
شرایط پارت بعد ؟
لایک ها بالای ده
.
.
.
.
_______________________
که یهو قبل از اینکه هیونجین شروع کنه به حرف زدن فلیکس با سرعت مکان رو ترک کرد و شروع به دویدن کرد غافل از اینکه براش مهم باشه که هیونجین رو تنها گذاشته و بدون اینکه پشت سرش زو نگاه کنه رفت....
( ویو هیونجین راوی )
بعد از اینکه دید فلیکس با سرعت ازش دور شد چشاش از تعجب گرد شد و هزاران سوال داخل مغزش ایجاد شد که چرا تا وقتی اسمش رو شنید تعجب کرد ؟ یا چرا با سرعت ازش دور شد و هزاران سوال بی جواب دیگه ولی غافل از اینکه بخواد تلاش کنه که جواب اون سوال هارو پیدا کنه بدون درنگ به راهش ادامه داد و زیر بارون به سمت عمارت حرکت کرد...
*فردای ان روز*
خانم کیم : ( در زدن ) می تونم بیام تو اقای هوانگ ؟
_بفرمایید
خانم کیم : اقای هوانگ کارم داشتین و گفتین که خیلی واجبه
_بله . ازت می خوام که در مورد پسری به نام لی یونگبوک اطلاعات به دست بیاری و واسم بیاری حتی از غذای مورد علاقش . سریع به دستم برسون.
خانم کیم : حتما اقای هوانگ.
_( داخل ذهنش ) اون پسر کی بود ؟ واییییی دیگه دارم دیوونه میشم حتی نمی تونم از ذهنم بیرونش کنم .
تق تق ( صدای در )
_کیه؟
خانم کیم : منم اقای هوانگ .
_بیا تو
خانم کیم : همین الان اطلاعات مهمی در باره ی لی یونگبوک به دست اوردم.
_بگو
خانم کیم : حتما . اون ۲۵ سالشه و اسالتا استرالیایی هستن و مهم تر از همه اینه که اون یکی از بزرگ ترین جاسوس های کره ای البته با مجوز و داشتن تیم .
دیدار شما با ایشون باعث میشه هویت تون به خطر بیوفته .
تا الان فقط تونستم همین چندتا اطلاعات رو از شون به دست بیارم چون یک جاسوس خرفه ای هستن اطلاعاتی در مورد شون در اینترنت زیاد نیست.
_چی گفتی اون یه جاسوسه ( با داد و عصبانیت ) ؟
خانم کیم : بله
_پس یعنی الان می تونه منو هم شناسایی کنه هم پیدام کنه نه ؟
خانم کیم : بله ، ولی یه راه هست که نتونه شما رو پیدا کنه....
اونم اینه که.....
پایان
___________________________________
💐😁
شرایط پارت بعد ؟
لایک ها بالای ده
.
.
.
.
- ۹.۱k
- ۲۰ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط