تهیونگخودم میدونم

#𝐖𝐡𝐲_𝐡𝐢𝐦

𝐏𝐚𝐫𝐭:𝟔𝟔

تهیونگ:خودم میدونم.

آنالی:درو باز کن دیگه.

تهیونگ:اگه تونستی خودت بازش کن.

آنالی: نمیشه اینقدر اذیتم نکن بزور آوردیم اینجا و بزور هم میخوای نگهم داری.

تهیونگ:جونگ کوک چی اونم تورو بزور برد توی خونش ولی هیچ وقت ازش نخواستی که بزاره بری.

آنالی:اون فرق داره.

تهیونگ:چه فرقی؟
دوستش داری مگه نه؟

آنالی:آره دوستش دارم مشکلیه(کمی داد

تهیونگ:منو بگو چقدر برای پیدا کردن تو زحمت کشیدم بعد این جوابمه.

آنالی:آره همینه حالا بذار برم.

تهیونگ: دوباره این کلمه رو تکرار کرد وقتی میگم نه یعنی نه.

آنالی: گفتم که میخوام برم.

از عصبانیت زیاد صورتش کاملا سرخ شده بود چند قدم به سمتم برداشت و دستاش رو دو طرف سرم گذاشت.
نفسای داغش به صورتم می‌خورد که لب زد:

تهیونگ:چرا اینقدر لجبازی می‌کنی که مجبور بشم اذیتت کنم.

آنالی:اگه نمیخوای اذیت بشم پس بذار برم.
از عصبانیت چشاش شده بود کاسه خون.
مچ دستمو محکم گرفت و انداختم روی تخت و روم خیمه زد.

تهیونگ:یه بار دیگه اون جمله رو تکرار کن تا کاری کنم که جونگ کوک حتی نیم نگاه هم بهت نندازه.

آنالی:........

ادامه دارد.‌.‌‌................∆
دیدگاه ها (۰)

#𝐖𝐡𝐲_𝐡𝐢𝐦𝐏𝐚𝐫𝐭:𝟔𝟕آنالی:حرصی نگاش کردم و بعد رو مو ازش گرفتم و ...

#𝐖𝐡𝐲_𝐡𝐢𝐦𝐏𝐚𝐫𝐭:𝟔𝟖در جعبه رو بستم و از اتاق کارم خارج شدم فک کن...

#𝐖𝐡𝐲_𝐡𝐢𝐦𝐏𝐚𝐫𝐭:𝟔𝟓چشامو آروم باز کردم توی اتاق جونگ کوک نبودم ک...

#𝐖𝐡𝐲_𝐡𝐢𝐦𝐏𝐚𝐫𝐭:𝟔𝟒آنالی:که می‌زنیم که تنبیهم می‌کنی که هرچی دید...

black flower(p,324)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط