به تعجب ننگر زرد این ...

به تعجب ننگر زردے این سیمایم
عجب آن است ڪه تو باشے ومن تنهایم
تو چنان ترڪِ منِ بے دلِ لیلے گفتی
دل مجنون نشدے تا شنوے نجوایم
گره از دست گشودے و رهایم ڪردی
درعوض صد گره از غصه شدے در نایم
خبرت هست ڪه طاعون زده ے هجرانم؟
به شبے میڪُشے آخر سر این سودایم؟
تو ڪجا یاد ڪنے از دل بے دل شده ام؟
تو ڪجا پاے به پاے آمده اے با پایم؟
پاے از دایره بگذار برون ، تا برسد
نفسے چند ، ڪه در زیر وبَمَش، آسایم
دل خود را به تمنا ، به دل من بسپار
ڪه تسلے بدهد ، بر منِ دل رسوایم
دیدگاه ها (۷)

ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑــــــﻪ ﺩﻟــﺖ ﺑﺎﺷـــﺪ …ﺁﻥ ﺭﺍ ﻫـــﺮ ﺟﺎﯾـــﯽ ﻧﮕــﺬﺍﺭ …ﺍ...

‹ بیا تو زندگی دیگران زندگی نکنیم.وقتی وارد یه رابطه ی پخته ...

آغاز شکفتن بود ، دنیا همه دیدن داشتچون کودک نابالغ دل شوق ...

مرا دیوانه کن با ناز چشمتکه دلتنگم برای ساز چشمتچه سازم من ز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط