betamashasogand

@be_tamasha_sogand

سینه‌ام آینه‌ای ست،
با غباری از غمو
تو به لبخندی از این اینه بزدای غبار

آشیانِ تُهیِ دستِ مرا،
مرغِ دستانِ تو پُر می‌سازد
آه مگذار ، که دستان من آن
اعتمادی که به دستانِ تو دارد به فراموشی‌ها بسپارد
آه مگذار که مرغان سپید دستت،
دستِ پرُ مهرِ مرا سرد و تهی بگذارد

من چه می‌گویم ، آه...
با تو اکنون چه فراموشی‌ها؛
با من اکنون چه نشستن‌ها، خاموشی‌هاست

تو مپندار که خاموشیِ من،
هست بُرهانِ فراموشیِ من


#حمید_مصدق


سوگند&
دیدگاه ها (۷)

کسیــکه گزینه بلاک رو به اپلیکیشن ها اضافه کرد کار به جایی ک...

تا خدا پرونده احساس "زن" را باز کردخلقت زیبای "زن" را بی درن...

مردهای خوب هرگز نصیب زن های خوب نمی شوند.چرا که زن ها عاشق م...

صبر کن! آرام ! کم کم آشنا هم می شویم!عده ای قبلا شدند و ما د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط