عشق آغشته به خون
☬。) عشق آغشته به خون (。☬。)
(。☬。)پارت ۶۵ (。☬。)
تهیونگ و میونشی چشم به مین جی دوخت اند .. مین جی تنها با یک لبخند سری تکون داد : نه داداش گفتم که خوبم میدونی که عادت نداریم زیاد بخوابم امروز کمی زیاد خوابیم برای همین بی حوصله هستم
جیمین سری تکون داد ولی این اصلا نگرانی است را برترف نمیکرد .. صدا محبوبی به گوشش خورد : سلام شما هم اینجایین
تعیونگ: جونا ؟ تو اینجا چیکار میکنی
جونا با لباس قرمز و کوتاه مانندش چشم به همه دوخت : برای شام اومدم با دوستام ولی گفت نمیاد منم گفتم تا اینجا آومدم یه چیزی هم بخورم
مین جی سری تکون داد و در نهایت گفت: بیا با ما بشین جونا
جونا سری تکون داد سپس از گارسون خواست تا صندلی بیاره و در کنار مین جی و جیمین نشست : وای مزاحم که نشدم
خطاب به جیمین گفت.. و همچنین جیمین در جواب سری تکون داد: نه مراحمین
جونا خندید و ادامه داد : مراحمین ؟ کاشکی این ما و شما رو کنار بزاریم چطوره .. جیمین تنها جدی نگاهش کرد سپس ابر بالا انداخت و در جواب سرد گفت : هرجور راحتی
میونشی به خوبی این جونا را میشناخت و میفهمید که شوهر دوزد خودش خواهد شد .. با اخم های غلیض میونشی مواجه شد .. ولی جونا با اشوه گفت: وای میونشی اون استایل خوشگلتو ول کردی اون خیلی بهت میومد حتی به اخلاقت .. سپس خندید تهیونگ برخلاف بقیه تند گفت : مگه اینقور حرف مزخرف میگفتی نو جوانا
جونا : هی تهیونگ! جوانا نه جونا صدمین بار هم میشه که بهت میگم
مین جی کلافه و عصبی پلک زد : جونا خانم آروم تر .. داد نزن
میونشی سخت آب دهنش را قورت داد و به یاد هانگول افتاد ابرو در هم کرد سپس تند گفت : برم سرویس بهداشتی
بدون نگاه کردن به بقیه یا حتی جیمین تند یا گام های سریع اش راهی شد نیمی پر راه دستش را روی دهانش گذاشت و موهای ملایم اش روی صورتش بخش شدن اشک های ریزی مانند باران جاری شدن ..
انعکاس چهره غمیگنش . با بغض سبک گلوش را بالا و پایین برد ..
تند وارد سرویس بهداشتی شد و نگران گفت : میونشی چی شده ..
سمت مین جی چرخید و با بغض دست هایش را بالا برد مین جی تند میونشی را به آغوش گرفت و با نگرانی گفت : هی دختر چی شده
میونشی با گلو بغضش سخت گفت: چرا زندگی ما اینجوریه .. چرا
مین جی آهسته نفس کشید شاید اون بیشتر از میونشی خسته بود اونم میخواست کسی را به آغوش بگیره و تنها این جمله ها را بگویید پلک زد آروم گفت : متاسفانه این زندگی ماست میونشی.. آروم باش
ازش جدا شد و زل زد بهش : بگو چی شده زود باش کی ناراحتت کرد
میونشی: .. هانگول.. اونی هانگول گفت بارش کاری بکنم .. فکر کنم .. بفهمم که .. برای چی این...کارو کرده ..
(。☬。)پارت ۶۵ (。☬。)
تهیونگ و میونشی چشم به مین جی دوخت اند .. مین جی تنها با یک لبخند سری تکون داد : نه داداش گفتم که خوبم میدونی که عادت نداریم زیاد بخوابم امروز کمی زیاد خوابیم برای همین بی حوصله هستم
جیمین سری تکون داد ولی این اصلا نگرانی است را برترف نمیکرد .. صدا محبوبی به گوشش خورد : سلام شما هم اینجایین
تعیونگ: جونا ؟ تو اینجا چیکار میکنی
جونا با لباس قرمز و کوتاه مانندش چشم به همه دوخت : برای شام اومدم با دوستام ولی گفت نمیاد منم گفتم تا اینجا آومدم یه چیزی هم بخورم
مین جی سری تکون داد و در نهایت گفت: بیا با ما بشین جونا
جونا سری تکون داد سپس از گارسون خواست تا صندلی بیاره و در کنار مین جی و جیمین نشست : وای مزاحم که نشدم
خطاب به جیمین گفت.. و همچنین جیمین در جواب سری تکون داد: نه مراحمین
جونا خندید و ادامه داد : مراحمین ؟ کاشکی این ما و شما رو کنار بزاریم چطوره .. جیمین تنها جدی نگاهش کرد سپس ابر بالا انداخت و در جواب سرد گفت : هرجور راحتی
میونشی به خوبی این جونا را میشناخت و میفهمید که شوهر دوزد خودش خواهد شد .. با اخم های غلیض میونشی مواجه شد .. ولی جونا با اشوه گفت: وای میونشی اون استایل خوشگلتو ول کردی اون خیلی بهت میومد حتی به اخلاقت .. سپس خندید تهیونگ برخلاف بقیه تند گفت : مگه اینقور حرف مزخرف میگفتی نو جوانا
جونا : هی تهیونگ! جوانا نه جونا صدمین بار هم میشه که بهت میگم
مین جی کلافه و عصبی پلک زد : جونا خانم آروم تر .. داد نزن
میونشی سخت آب دهنش را قورت داد و به یاد هانگول افتاد ابرو در هم کرد سپس تند گفت : برم سرویس بهداشتی
بدون نگاه کردن به بقیه یا حتی جیمین تند یا گام های سریع اش راهی شد نیمی پر راه دستش را روی دهانش گذاشت و موهای ملایم اش روی صورتش بخش شدن اشک های ریزی مانند باران جاری شدن ..
انعکاس چهره غمیگنش . با بغض سبک گلوش را بالا و پایین برد ..
تند وارد سرویس بهداشتی شد و نگران گفت : میونشی چی شده ..
سمت مین جی چرخید و با بغض دست هایش را بالا برد مین جی تند میونشی را به آغوش گرفت و با نگرانی گفت : هی دختر چی شده
میونشی با گلو بغضش سخت گفت: چرا زندگی ما اینجوریه .. چرا
مین جی آهسته نفس کشید شاید اون بیشتر از میونشی خسته بود اونم میخواست کسی را به آغوش بگیره و تنها این جمله ها را بگویید پلک زد آروم گفت : متاسفانه این زندگی ماست میونشی.. آروم باش
ازش جدا شد و زل زد بهش : بگو چی شده زود باش کی ناراحتت کرد
میونشی: .. هانگول.. اونی هانگول گفت بارش کاری بکنم .. فکر کنم .. بفهمم که .. برای چی این...کارو کرده ..
- ۶.۱k
- ۲۳ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط