حالتی هست مرا با غم دلدار امروز

حالتی هست مرا با غم دلدار امروز
که ندارم سر برگ و سر دستار امروز

در حریم دلم از غیر نمی بینم گرد
بجز از آتش عشق رخ دلدار امروز

ناصحا منع مفرمای چو بینی مستم
لطف کن رو که ندارم سر اغیار امروز

بندهُ نفس و هوا، ره نتواند بردن
در رموز دل پر آتش احرار امروز

شمع سان تا نزنی در سر و جان آتش عشق
همچو شمعت نشود دیده پر الوار امروز

مولانا
دیدگاه ها (۵)

فصل فصله هجوم آبان هاستتُف به جغرافیای تنهایـــــی... ، شعر ...

چرا فلسفه ببـافم؟ ساده بگویم از نبودنتحالم خوب نیستخوب نیست!...

لعنت به پنج شنبه و دستان بسته اشنفرین بر آن سکوت به عالم نشس...

#ادبیات_جهان#جنگﺷﺎﯾﺪ ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﮐﺎﺑﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﻣﯽ ﺩﯾﺪﻣﺶﭼﻨﺪ ﺷﺎﺗﯽ ﻫﻢ ﻣﻬ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط