مرد از خدا دو چز خواست ک گل و ک پروانه

مردي از خدا دو چيز خواست... يک گل و يک پروانه...
اما چيزي که به دست آورد يک کاکتوس و يک کرم بود.
غمگين شد با خود انديشيد شايد خداوند من را دوست ندارد و به من توجهي ندارد.
چند روز گذشت.
از آن کاکتوس پر از خار گلي زيبا روييده شد و آن کرم تبديل به پروانه اي زيباشد.
اگر چيزي از خدا خواستيد و چيز ديگري دريافت کرديد به او اعتماد کنيد.

خارهاي امروز گلهاي فردايند.🌹
دیدگاه ها (۵)

#حکایت دزدی میلیون ها تومان از بانڪ دزدید ، دزد دیگری هم به ...

ﺩﻳﺸﺐ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻋﺮﻭﺳﻰ ﻣﺨﺘﻠﻂ ...ﺩﻯ ﺟﻰ ﺑﻮﺩ،ﻣﺸﺮﻭﺏ ﺑﻮﺩ،ﺭﻗﺺ ﻫﻢ ﺑﻮﺩ...

#داستان_کوتاه روزی سه ملا با هم خربزه می خوردند و فقیری در ط...

#حکایت مردی تفاوت بهشت و جهنم را از فرشته‌ای پرسید. فرشته به...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط