دوستی تعریف می کرد
دوستی تعریف می کرد:::
اولین روزهایی که در سوئد بودم، یکی از همکارانم هر روز صبح با ماشینش مرا از هتل برمیداشت و به محل کار میبرد... ماه سپتامبر بود و هوا کمی سرد و برفی.
ما صبحها زود به کارخانه میرسیدیم و همکارم ماشینش را در نقطه دوری نسبت به ورودی ساختمان پارک میکرد.
در آن زمان ، ٢٠٠٠ کارمند کارخانه اسکانیا با ماشین شخصی به سر کار میآمدند.
روز اول، من چیزی نگفتم، همین طور روز دوم و سوم.
روز چهارم به همکارم گفتم: آیا جای پارک ثابتی داری؟
چرا ماشینت را این قدر دور از در ورودی پارک میکنی؟
در حالی که جلوتر هم جای پارک هست؟
او در جواب گفت: برای این که ما زود میرسیم و وقت برای پیادهرفتن داریم . این جاها را باید برای کسانی بگذاریم که دیرتر میرسند و احتیاج به جای پارکی نزدیکتر به در ورودی دارند تا به موقع به سرکارشان برسند!
مگه تو این طور فکر نمیکنی؟!
لااله الاالله
اولین روزهایی که در سوئد بودم، یکی از همکارانم هر روز صبح با ماشینش مرا از هتل برمیداشت و به محل کار میبرد... ماه سپتامبر بود و هوا کمی سرد و برفی.
ما صبحها زود به کارخانه میرسیدیم و همکارم ماشینش را در نقطه دوری نسبت به ورودی ساختمان پارک میکرد.
در آن زمان ، ٢٠٠٠ کارمند کارخانه اسکانیا با ماشین شخصی به سر کار میآمدند.
روز اول، من چیزی نگفتم، همین طور روز دوم و سوم.
روز چهارم به همکارم گفتم: آیا جای پارک ثابتی داری؟
چرا ماشینت را این قدر دور از در ورودی پارک میکنی؟
در حالی که جلوتر هم جای پارک هست؟
او در جواب گفت: برای این که ما زود میرسیم و وقت برای پیادهرفتن داریم . این جاها را باید برای کسانی بگذاریم که دیرتر میرسند و احتیاج به جای پارکی نزدیکتر به در ورودی دارند تا به موقع به سرکارشان برسند!
مگه تو این طور فکر نمیکنی؟!
لااله الاالله
- ۸۰۹
- ۲۵ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط