پرستار نینیمون p6

سدنا ویو
بعد رفتن جیمین رفتم بالا رفتم یکم تو اتاقم گشتم تمیزش کردم اومدم پایین یکم با یونجی بازی کردم نگا ساعت کردم دیدم یااا ساعت 8 شبه الاناس که جیمین بیاد که دیدم زنگ عمارت به صدا در اومد جیمین اومدد رفتیم با یونجی جلو در
جیمین:سلام پرنسس ها
سدنا سلام خسته نباشی
یونجی (میپره بغل جیمین) سلام بابالیی
جیمین :سلام جوجه کوچولو سدنا میگم میخوام یه چیزی ازت بخوام؟
سدنا:بفرمایید بگین
جیمین:من فردا به یه مهمونی دعوتم به یه زوج نیاز دارم میشه کاپ من بشیی(کیوت)
وقتی این حرفو زد و کیوت شد دلم غش رفت پس گفتم
سدنا:البته به خاطر شما اوپا (لبخند)
جیمین خوبه پس باید بریم خرید میگم تا ساعت نه بریمو برگردیم نظرت چیه؟
سدنا:باشه هرجور بگی
جیمین:اجوماااااا
اجوما:بله پسرم
جیمین:یونجی رو نگه دار منو سدنا بریم برگردیم
جیمین ویو
سدنا رفت بالا یه ربع بعد اومد رفتیم سوار شدیم رفتیم پاساژ
________________پرش به پاساژ___________________________
سدنا ویو
رسیدیم پیاده شدیم رفتیم داخل رفتیم تو یه فروشگاه کلی لباس اوردن که یکی چشممو گرفت
سدنا:جیمین!
جیمین:جانم؟
سدنا:ببین اونو خیلی خوشگله نههه من همینو میخوام
جیمین:باشه همینو برمیداریم بریم حساب کنیم
رفتیم حساب کردیم رفتیم کفشم خریدیم رفتیم خونه ساعت 10 بود یه غذایه کوچولو خوردیم رفتیم خوابیدیم
ادامه دارد.....
بچه ها اصلا حمایت نمیشه من بدون شرط واستون میزارم ولی شما حمایت نمیکنیدد🥺🥺💔❤️‍🩹
دیدگاه ها (۷)

بچه ها این چند روز حالم خوب نیست نمیتونم سناریو بزارم واستون...

بچه ها کدومو بزارم پروفم خوبه شما بگین دودل موندم ببخشید این...

پرستار نینیمونp5

خیلی ها گفتن از خودت عکس بده میدونم خیلی زشتم ولی به درخواست...

جیمین فیک زندگی پارت ۸۱#

#عشق _ جنایت 🔪پارت27میا: رفتیم پایین  تا صبحانه بخوریم ینا :...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط