Part

#Part67
سهراب(یاشار)
ساعت ۶ عصر ...
بالاخره قبول کردم . نمیخواستم که قبول کنم. اما حق با سینا بود.
هرچی که بخوام تابش بدم من همونم .
همون سهراب قدیم که فقط ظاهرش عوض شده ‌. کافیه اراده کنم تا باز مثل قبل بشم .
تا بتونم دوباره بشم "سایه شب"
یادمه حتی یبار پلیسا اومدن بهم درخواست دادن که توبیا کمکمون کن ، من به ازای جرم هاتو میبخشم ! فکرشو بکن !
لباسای قدیمیم و پوشیدم . کافشن چرم و بوت
سوار موتورم شدم و روندم ‌.
روندم پایین شهر .
روندم تو خرابه ها ‌.
اگه من همون میشدم . پس نیاز به تیم همکاری قدیمم داشتم . اصلا واسه اونا پارانویایی وجود نداشت .
چون منه قدیم این حرفا حالیش نبود .
یه اکیپ شیش نفره بودیم که بعد ما شدن چهار تا .
دوبار محکم در زدم و با داد گفتم :
آرششش ؟ درو باز کن . آررش.
صداش و شنیدم که دوید و گفت :
سهراب ؟ خودتی داداش ؟
در باز شد و چهره خش دارو خسته ی آرش نمایان شد .
- داداش ؟ خودتی ؟
- سام علیک. قرار دعوا دارم هستی ؟
با این حرفم محکم تخت سینه ام کوبید و داد زد :
- مرتیکه تو کدوم گوری بودی هااااا .
یه مشت بچه رو ول کردی انداختی گردن من ، الان برگشتی بیام برات دعوا؟!
- توضیح میدم . اومدم که بمونم !
- زهر مار .
و محکم بغلم کرد ......
دیدگاه ها (۲)

#Part68سینا(سهیل)شب شده بود .حالا ما تو این بیابون وایساده ب...

#Part69#سهراببعد از اینکه همه‌ی بچه های سایه شب و جمع کردم ....

سلام . یکی از چیزایی که فراموش کردم بگم . اسم شخصیت اصلی رما...

از الان باید با این ورژن سهراب(یاشار ) خداحافظی کنید !* تو پ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط