پسر عمو

پسر عمو

لیا ویو
توی اتاقم بودم همین دیشب با ته رفته بودیم شهر بازی خوش گذشت اما تهیونگ
رفتارش عجیب بود ، توی ماشین فقط باید رو پاش مینشستم و هزار تا رفتار عجیب دیگه هوففففف
تق تق تق (صدای در)
لیا :بله؟
ته: میتونم بیام جوجه؟
لیا :ها بیا ته
ته : چیکار می‌کنی پرنسس
لیا :میشه اینجوری صدام نزنی ، هرکس میبینه فکر می‌کنه با همیم
ته :چون دوستت دارم فرشته
لیا :چ....
حرف لیا با بوسه تهیونگ قطع شد
تهیونگ با عشق می‌بوسید و لیا با چشمانی متعجب بهش نگاه میکرد اما لیا پرواز پروانه ها رو توی دلش حس میکرد که این حس و حال با صدای یکی نابود شد
مامان ته: چیکار میکنین ؟(تعجب)
ته: لعنت بر خر مگس مزاحم
مامان لیا: چی شده
مامان ته: هیچی فقط عروسی داریم
مامان لیا: چی؟
مامان ته سریع رفت پایین و همه چی رو تعریف کرد همه خوشحال بودن بجز اون سه نفر البته عادیه
بعد از هزار بار تعریف کردن قرار شد باهم ازدواج کنن اما لیا ته دلش حس بدی داشت
........
دیدگاه ها (۰)

فیک پسر عمو لیا حس ترس رو ته دلش داشت انگار که از آینده و ای...

گایزhttps://wisgoon.com/p/JJSD1TIVP1/اول اینو بخونین بعد قبل...

پسر عمو ساعت:8 صبح به وقت سئوللیا :ته تههههه(داد)تهیونگ: ته ...

جیمین فیک زندگی پارت ۹۲#

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۷

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط