وقت دل جهاد گرفت

وقتے دل جهاد گرفت . . . !
جشن تولد يڪے از دوستان‌مان بود با جهاد تصميم گرفتيم با هم برويم و برايش ڪادو بخريم من به جهاد يڪے از بهترين پاساژها رو براے خريد معرفے ڪردم که به آنجا برويم اما جهاد مخالفت ڪرد و از من خواست كه به يڪے از مغازه‌ها براے خريد ڪردن برويم.
وقتے رسيديم ديدم ڪمے چهره‌اش درهم رفت و و سرش پايين بود از او سوال ڪردم اتفاقے افتاده؟ گفت: دلم مے‌گيرد وقتے جوانان را اين‌گونه مے‌بينم، ديدم نگاهش به آن سمت خيابان رفت..
چند دختر و پسر مشغول شوخے باهم وحرڪات سبڪانه‌اے بودن. دستش را روے شانه‌ام گذاشت و گفت برويم. به داخل مغازه رفت و سريع چيزے براے هديه انتخاب ڪرد و برگشتيم.
در داخل ماشين سرش پايين و زياد حرف نمے‌زد مگر اينڪه من با او صحبت مے‌ڪردم و او پاسخ دهد.
شب هنگامے ڪه مے‌خواستيم به مهمانے برويم ناگهان او را جلوے در خانه خود ديدم و پرسيدم اينجا چيڪار مے‌ڪنے؟ من فڪر مےڪردم رفتے!؟ گفت: من نمےآيم ولے از طرف من هديه را به او بده و تبريڪ بگو.. از او علت اينڪار را سوال ڪردم. گفت: شنيدم جايے كه تولد را گرفته‌اند مڪان مناسبے براے شرڪت ما نيست، ما آبروے حزب‌الله و جوانان اين راهيم آنوقت خودمان نامش را خراب ڪنيم؟!

#راوی_یڪے‌ازدوستان‌شھیـد
‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
دیدگاه ها (۱)

اولین پایه‌ رسیدن به مقام شهيد هجرت است ؛ هجرت از خود هجرت ...

#قسمتــــی از زندگینامه شهیدجهــادمغنیهمشغول انجام کارهای رو...

مادربزرگ‌شھید‌مغنیھ‌ میگفت؛مدتِ‌طولانےبعد‌شھادتش‌اومد‌به‌خوا...

دلانہ✨خداجونم؟!چی‌قایم‌کردۍ‌تو‌دستات‌برامون؟من ايمان دارم، ه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط