من مراقبتم بچم

‹ من مراقبتم بچم😈🫂 ›
─━━─━━─━━─━━─━━─━━─
#Part_4

ازکجا فهمیده بودن تو لباس زیرم قایم کردم؟

متعجب برگشتم سمت رییس که نگاه خیرشو رو لباسم دیدم

سریع لباسمو درست کردم که پوزخندی زد و روشو کرد سمت یکی از بادیگاردا

- ببرش تو اتاق برا بازرسی

تیز به من نگاه کرد و بازومو تو دستاش گرفت:

- تو اتاق انقدر وایمیستی تا بیام!
تو دوربین ببینم دست به چیزی زدی یا نشستی همونجا کارت ساختست

بازومو کشید سمت خودش و غرید:

-فهمیدی یا نه؟

خطایی نکرده بودم برا همین با اطمینان لب زدم:

- منتظر میمونم بیاین

بدون حرفی بازومو ول کرد و از پله ها بالا رفت و اون هیبت بزرگ و ترسناک از جلوی چشمم محو شد!

نباید اولین دیدار من با رییس اینطوری میشد

حتی نتونستم درست صورتش رو انالیز کنم و با دقت ببینم

همینطور رفتنشو دنبال کردم که اون بادیگارد از پشت سرم گفت:

- حرکت کن

همراهش رفتم که در اتاق سیاه رنگی رو باز کرد و منو توش فرستاد

◜ 𝕛𝕠𝕚𝕟🫦 : @bachemaniii
─━━─━━─━━─━━─━━─━━─
دیدگاه ها (۰)

‹ من مراقبتم بچم😈🫂 ›─━━─━━─━━─━━─━━─━━─#Part_5-به حرف رییس گ...

‹ من مراقبتم بچم😈🫂 ›─━━─━━─━━─━━─━━─━━─#Part_6صدای چرخش کلید...

‹ من مراقبتم بچم😈🫂 ›─━━─━━─━━─━━─━━─━━─#Part_3قبلا شنیده بود...

‹ من مراقبتم بچم🥹🫂 ›─━━─━━─━━─━━─━━─━━─#Part_2بادیگارد هایی ...

خب خب فردا دختره که اسمشو میزارم سیومی تو یک اتاق جدا دور از...

ادامه پارت پنجسونیک: اوکی پس بیاد بریم... برگشتیم و از امی و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط