سالها رفت وهنوز

سالها رفت وهنوز
یک نفر نیست بپرسد از من
که تو از پنجره عشق چه ها می خواهی
صبح تا نیمه ی شب منتظری
همه جا می نگری
گاه با ماه سخن می گویی
گاه با رهگذران
خبر گمشده ای می جویی
راستی گمشده ات کیست؟کجاست؟
صدفی در دریا است؟
نوری از روزنه فرداهاست؟
یا خدایی است که از روز ازل پنهان است؟
بارها آمد و رفت
بارها انسان شد
وبشر هیچ ندانست که بود
خود اوهم به یقین آگه نیست
چون نمی داند کیست
چون ندانست کجاست
...چون ندارد خبر از خود که خداست
دیدگاه ها (۵)

دل من حوصله کن داد زدن ممنوع استگریه کن یا گله ، فریاد زدن م...

❣دل دادم و دل بستم و دلدار نفهمیدرسوای جهان گشتم و آن یار نف...

جمعه احوال عجیبی داردهر کس از عشق نصیبی دارددر دلم حس غریبی ...

تقدیم به کسانی که هم دل دارند هم معرفتاما کسی را ندارندامیدو...

‌سالها رفت و هنوزیک نفر نیست بپرسد از من تو از پنجرہ عشق چه‌...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط