یکی در خلوت وتنها بدون درد میمیرد
یکی در خلوت وتنها بدون درد میمیرد
یکی در کوچه ها آواره و شب گرد میمیرد
کسی مومن به عشقی که گرفته خواب از چشمش
ولی در راه ایمانش شبیه مرد میمیرد
یکی چون برگ پاییزی به دست باد سرگردان
جدا از شاخه اش افتاده است و زرد میمیرد
کسی هم در پی جنگی میان عقل و احساسش
چنان جنگاوری در صحنه ی آورد میمیرد
یکی هم باهمه اخلاص درآیین یکرنگی
چومی بیندکه همراهش،دورنگی کردمیمیرد
ویا مردی که بعد از روزگاری گرمِ از آغوش
به زیر بهمن تنهایی خود سرد میمیرد
در این دورانِ قحطِ عشق ، لیلای خیابانی
به پای شوقِ مجنونی بیابان-گَرد میمیرد
یکی در کوچه ها آواره و شب گرد میمیرد
کسی مومن به عشقی که گرفته خواب از چشمش
ولی در راه ایمانش شبیه مرد میمیرد
یکی چون برگ پاییزی به دست باد سرگردان
جدا از شاخه اش افتاده است و زرد میمیرد
کسی هم در پی جنگی میان عقل و احساسش
چنان جنگاوری در صحنه ی آورد میمیرد
یکی هم باهمه اخلاص درآیین یکرنگی
چومی بیندکه همراهش،دورنگی کردمیمیرد
ویا مردی که بعد از روزگاری گرمِ از آغوش
به زیر بهمن تنهایی خود سرد میمیرد
در این دورانِ قحطِ عشق ، لیلای خیابانی
به پای شوقِ مجنونی بیابان-گَرد میمیرد
- ۴۶۰
- ۱۵ مرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط