عاشقانه های پاک

عاشقانه های پاک

قسمت پنجاه و نه


مامان با اینکه وسواس داشت ،اما ب ایوب فشار نمی اورد....
یک بار ک حال ایوب بد بود، همه جای خانه را دنبال قرص هایش،گشت حتی توی کمد دو در قدیمی مامان ...



ظرف های چینی را شکسته بود ....
دستش بریده بود و کمد خونی شده بود ....
مامان بی سر و صدا کمد را برد حیاط تا اب بکشد....
حالا ایوب خودش را ب اب و اتش میزد تا محبتشان را جبران کند...



تا میفهمید ب چیزی احتیاج دارند حتی از راه دور هم ان را تهیه میکرد...
بیست سال از عمر یخچال مامان میگذشت و زهوارش در رفته بود...
بدون انکه ب مامان بگوید برایش یخچال قسطی خریده بود و با وانت فرستاد خانه
ایوب فهمیده بود اقاجون هر چه میگردد کفشی ک ب پایش بخورد پیدا نمیکند ...
تمام تبریز را گشت تا یک جفت کفش مناسب برای اقا جون خرید....

ادامه دارد...
دیدگاه ها (۲)

عاشقانه های پاکگاهی خدا درهارو میبنددوپنجره ها را قفل می کند...

تا رفته ایشمار شب روز می کنمایام عمر من،همه یوم الحساب بود.....

عاشقانه های پاکقسمت پنجاه و هشتتوی فامیل پیچیده بود ک ربابه ...

عاشقانه های پاکقسمت پنجاه و هفتفردا عصر ک رسیدم خانه بوی غذا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط