یکی از خونههای

یکی از خونه‌های
ویلاییِ بزرگِ خیابون
روبه رویی مون شده کمپ ترک اعتیاد،
انگار یه نفر و جدید اورده بودن دیشب، اخرای شب،
در حیاط خونه ویلایی و که شمالیه،میکوبید بهم داد میزد:
توام با من بمون تو نباشی من از همه اینا میترسم ،
مشت میکوبید و داد میزد:
من به جز تو از همه ادما میترسم.
من نمیدونم با کی بود، خانواده بود،
همسر بود پدر یا مادر بود یا هرکسی دیگه ای.
ولی انگار همه ماها با وجود و برکتِ بودنِ یه سری ادمای زندگیمون هست که از هیچی نمیترسیم،
ینی اگر اونا نباشن ما شاید ضعیف ترین، شکننده ترین و درهم شکسته‌ترین موجودات باشیم.
• فرگل مشتاقی❤️
دیدگاه ها (۰)

از قشنگ ترین متنایی که خوندمنامه ی علی شریعتی به عشقش بود:«ع...

💥درست ترین درک رو شادمهر داشته که عاشقای واقعی حرف دل همو از...

توی زندگی هیچ لذتی‌ بالاتر‌ از‌ این نیست که یه نفر بتونه با‌...

عشق در نگاه اول رو صائب تبریزی چه قشنگ توصیف کرده؛ اونجا که ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط