جمعه را سرمه کشیدیم مگر برگردی

جمعه را سرمه کشیدیم ،مگر برگردی
با همان سیصد و فرسنگ نفر برگردی

زندگی نیست ،ممات است تو را کم دارد
دیدنت ارزش آواره شدن هم دارد

از دل تنگ من ،آیا خبری هم داری؟
آشنا،پشت سرت مختصری هم داری؟

منتی بر سر ما هم بگذاری ، بد نیست
آه ،کم چشم به راهم بگذاری ،بد نیست

نکند منتظر مردن مایی ،آقا؟
منتظرهات بمیرند،میایی آقا؟

به نظر میرسد این فاصله ها کم شدنی ست
غیر ممکن تر از این خواسته ها هم شدنی ست

دارد از جاده صدای جرسی می آید
مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید

منجی ما به خداوند قسم آمدنی ست
یوسف گم شده، ای اهل حرم! آمدنی ست
دیدگاه ها (۸)

شب های بی قراریِ چشمم سحر نشددلواپسی و غربت و اندوه سر نشدآه...

سلام مولای مهربانم صبح بخیر اقا جان ...مهربانم ...غبار مقدم ...

خون شد دل آیینه ها پس کی می آیییا مهدی ای آرام دل های پریشان...

سلام بر گل رویت مولا جانبا کدام آبرو، روز شمارش باشیم؟عصرها ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط