پارت
پارت ۱۲
ا/ت:نفس نفس
دکتر: اینجوری نمیشه ایشون دارن خیلی درد میکشن نزدیک یک هفته هم چیزی نخوردن و بدن ضعیف و لطیفی دارن من بهش آرام بخش میزنم اینم دارو هاشه لطفا بیشتر مراقبشون باشید با اجازه من میرم
کوک: ممنون خدافظ
جیمین: همش تقصیره توعه اگر همون روز دنبال ا/ت رفته بودیم اینجوری نمیشد(بغض)
تهیونگ: تقصیر من نیست خودمم نمیخواستم اینجوری بشه
جین : حالا نمیخواد بحث کنید بیاین بریم شام درست کنیم و دارو های ا/ت رو بگیریم
جیهوپ: بریمممممم
کوک : هیونگ من شیر موز می........
جین : کوفت و هیونگ درد و هیونگ چرا تو باید عاشق شیر موز باشی؟این شیر موز بدبخت و گ...(شروع به فوش دادن)
کوک: عهه باشه بابا اصلا میرم تو یخچال اتاق خودم برمیدارم میخورم
جین : خوب تو که تو یخچال داشتی چرا به من میگی پسره ی........(فوش )
ساعت ۲ شب وقتی همه خوابن
ویو ا/ت
بیدار شدم بازوم میسوخت نزدیک بود از درد گریه کنم بغض کرده بودم و دل درد داشتم فکر کنم چون چیزی نخورده بودم اینجا کجاست نگاه به دور و اطراف کردم نکنه دوباره کای منو نه نه نه اینجور فکری نکن تو خونه ی اون عوضی نیستم پس کجام ؟ اعضا آره من خونه اعضام ولی اونا مافیان نکنه مثل کای منو بزنن؟ اوففف چقدر فکر میکنم سُرُم و کندم و آروم آروم از اتاقم اومدم بیرون و از پله ها پایین رفتم و آشپز خونه رو پیدا کردم و ....
ا/ت: آخ جون شیر موز (ذوق)
یکی شیر موز و برداشتم و شروع کردم خوردن بعد از تموم شدن برگشتم و شوگا رو تو یک سانتی خودم دیدم ترسیدم و نزدیک بود بیوفتم که کمرم و گرفتم و نزدیک خودش کرد کم کم دارم از شوگا میترسم صورتش تو ۱ سانتی متری من بود اگر حرف میزد لباش رو لبام کشیده میشد کمی فاصله گرفتم که حرف زد
شوگا: اینجا چیکار میکنی؟ بیدار شدی؟
ا/ت: آ....آره..ب..بیدار...ش...شدم...او...اومدم......چیزی....بخورم.....گشنم....بود
شوگا: اوم جالبه منم شام نخوردم بیا باهم بخوریم
ا/ت: (به معنی آره سر تکون دادم)
ویو شوگا
نخوابیده بودم و داشتم گیم میزدم که صدای قدم اومد از لای در نگاه کردم دیدم ا/ت بیدار شده منم پشت سرش آروم آروم رفتم که با ذوق داشت شیر موز های کوک رو میخورد اگر کوک بفهمه ا/ت زنده نمیذاره از کیوتیش خندم گرفته بود که شیر موزش تموم شد و چرخید یک سانتی متر فاصله مون بود که افتاد و منم ار کمرش گرفتم و طرف خودم کشیدمش و (بقیه اش و میدونین دیگه)
شوگا : بیا جین سوشی درست کرده
ا/ت: ممنون
ولی ا/ت با غذا بازی میکرد و نمیخورد
شوگا : ا/ت چرا نمیخوری؟
ا/ت: راستش اشتها ندارم ولی دلم درد میکنه (بغض و سرش و میندازه پایین)
شوگا :من بهت میدم
و رفتم و با چاپ استیک شروع کردم سوشی رو بهش دادن خیلی کم خورد با زور و رفت خوابید منم پشت سرش رفتم و دارو هاشو دادم و سُرم وصلش کردم
ا/ت:نفس نفس
دکتر: اینجوری نمیشه ایشون دارن خیلی درد میکشن نزدیک یک هفته هم چیزی نخوردن و بدن ضعیف و لطیفی دارن من بهش آرام بخش میزنم اینم دارو هاشه لطفا بیشتر مراقبشون باشید با اجازه من میرم
کوک: ممنون خدافظ
جیمین: همش تقصیره توعه اگر همون روز دنبال ا/ت رفته بودیم اینجوری نمیشد(بغض)
تهیونگ: تقصیر من نیست خودمم نمیخواستم اینجوری بشه
جین : حالا نمیخواد بحث کنید بیاین بریم شام درست کنیم و دارو های ا/ت رو بگیریم
جیهوپ: بریمممممم
کوک : هیونگ من شیر موز می........
جین : کوفت و هیونگ درد و هیونگ چرا تو باید عاشق شیر موز باشی؟این شیر موز بدبخت و گ...(شروع به فوش دادن)
کوک: عهه باشه بابا اصلا میرم تو یخچال اتاق خودم برمیدارم میخورم
جین : خوب تو که تو یخچال داشتی چرا به من میگی پسره ی........(فوش )
ساعت ۲ شب وقتی همه خوابن
ویو ا/ت
بیدار شدم بازوم میسوخت نزدیک بود از درد گریه کنم بغض کرده بودم و دل درد داشتم فکر کنم چون چیزی نخورده بودم اینجا کجاست نگاه به دور و اطراف کردم نکنه دوباره کای منو نه نه نه اینجور فکری نکن تو خونه ی اون عوضی نیستم پس کجام ؟ اعضا آره من خونه اعضام ولی اونا مافیان نکنه مثل کای منو بزنن؟ اوففف چقدر فکر میکنم سُرُم و کندم و آروم آروم از اتاقم اومدم بیرون و از پله ها پایین رفتم و آشپز خونه رو پیدا کردم و ....
ا/ت: آخ جون شیر موز (ذوق)
یکی شیر موز و برداشتم و شروع کردم خوردن بعد از تموم شدن برگشتم و شوگا رو تو یک سانتی خودم دیدم ترسیدم و نزدیک بود بیوفتم که کمرم و گرفتم و نزدیک خودش کرد کم کم دارم از شوگا میترسم صورتش تو ۱ سانتی متری من بود اگر حرف میزد لباش رو لبام کشیده میشد کمی فاصله گرفتم که حرف زد
شوگا: اینجا چیکار میکنی؟ بیدار شدی؟
ا/ت: آ....آره..ب..بیدار...ش...شدم...او...اومدم......چیزی....بخورم.....گشنم....بود
شوگا: اوم جالبه منم شام نخوردم بیا باهم بخوریم
ا/ت: (به معنی آره سر تکون دادم)
ویو شوگا
نخوابیده بودم و داشتم گیم میزدم که صدای قدم اومد از لای در نگاه کردم دیدم ا/ت بیدار شده منم پشت سرش آروم آروم رفتم که با ذوق داشت شیر موز های کوک رو میخورد اگر کوک بفهمه ا/ت زنده نمیذاره از کیوتیش خندم گرفته بود که شیر موزش تموم شد و چرخید یک سانتی متر فاصله مون بود که افتاد و منم ار کمرش گرفتم و طرف خودم کشیدمش و (بقیه اش و میدونین دیگه)
شوگا : بیا جین سوشی درست کرده
ا/ت: ممنون
ولی ا/ت با غذا بازی میکرد و نمیخورد
شوگا : ا/ت چرا نمیخوری؟
ا/ت: راستش اشتها ندارم ولی دلم درد میکنه (بغض و سرش و میندازه پایین)
شوگا :من بهت میدم
و رفتم و با چاپ استیک شروع کردم سوشی رو بهش دادن خیلی کم خورد با زور و رفت خوابید منم پشت سرش رفتم و دارو هاشو دادم و سُرم وصلش کردم
- ۶.۷k
- ۰۹ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط