وای اگر عشق به من قدرت ایمان بدهد

وای اگر عشق به من قدرت ایمان بدهد
جرات لمس لب از آن لب خندان بدهد

لذت بوسه و یک عمر پریشانی و آه
مثل آن گندم ممنوعه که شیطان بدهد

رقص اندام بلورین تو در شعر من و
بغض انباشته در سینه که یاران بدهد

مجرم موی تو بر شانه لختت ریخته
شعله افشان شده تا تکیه به طوفان بدهد

چشم سبزت که زده طعنه به گلهای بهار
خبر از گرمی یخ های زمستان بدهد

خواستن آخر این راه شد و زود رسید
وای اگر عشق در این مرحله فرمان بدهد

شرح افسانه ی ما و غزلی نیمه تمام
عشق باید که به این مسئله پایان بدهد.
دیدگاه ها (۱)

‏ﺩﻟــــــــــــــﯽ ﮐﻪ ﺑﺸــــــﮑﻨﺪ "فریـــــادش" ﺭﺍ ﻧﻤﯿــــــ...

وضو با بوسه ات سازم نمازم سجده بر پایت.... ...

من دوست میخوام .

بگیدپلیز

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط