MY FAVORITE ENEMY

۶"MY FAVORITE ENEMY"
GHAPTER:1
PART:۵۳

"ویو جنا"



.

و از بالکن خارج شدم و تا وقتی از جلو چشمش دور بشم نگاهش و حس می کردم‌.

پسرت همچیو از خودت به ارث برده.
از نوع نگاهتون که ادم و ذوب میکنه تا ظاهر ...

هوفف..

اون بیرونم ارامش نداریمم..

به دیوار تکیه دارم
چون انقدر شلوغ بود که راه رفتن بین بچه ها باعث میشد بیوفتم دست و پام بشکنه.

نورایه رنگی فضارو پر کرده بودن.

واقعا نمیخوام اینجا بمونم.
یکم هوا فضا میخوام.

یه لیوان از رو نیز ورداشتم و به سمت خروجی رفتم .
البته از کنار.

تو راه رو هایه خالی با لباسم که میرفت زیر پاهام و لیوانم که یه وقت نریزه در گیر بودم.

رو پله سوم راه پله نشستم .

لبه لیوان و نزدیک دهنم کردم و یکم تزش خوردم.

تز طعمش قیافم تو هم رفت.
اوق
این جه زهر ماریه.

من بهتره خمون خام امو بخورم.

لیوان و کنارم رو پله گزاشتم.

هانا الان تو نشیمن گاهش عروسیه.
منم باشم خمونقدر خیجان زده میشم.

ولی من فعلا باید فاصلمو رعایت کنم با اقایه جونگکوک..

با صدایه قدمایی از بالایه پله ها از جام بلند شدم.

جونگکوک اخماش تو هم بود.

و به یقیش درگیر بود.

که اخر دوتا از دکمه هاش و همراه با دکمه استیناش باز کرد. و استیناش و تا کرد.

کتش نبود.

وقتی نزدیک شد سرش و یکم بالا گرفت و با من چشم تو چشم شد.

با یکی از دستام پیرهنم و تو مشتم گرفتم.

هم خوش حال بودم که تنهاس و پیش هانا نیست.
هم ترسیده بودم که با من تنهاست.

چرخیدم تا برم سمت سالن.

و ازش دور بشم که گفت:

_فرار نکن بابا نمیخورمت...

____
بچه ها من برایه پارتایه بعد باید باید یک ساعت وایسم که هم از وقت خوابم گذشته هم از صبحه سرما خوردم پلکام سنگینه خمار خوابم.
فردا بعد از طهریم تا جایی که میتونم قبلش میزارم بقیرو
دیدگاه ها (۴۷)

۶"MY FAVORITE ENEMY"GHAPTER:1PART:۵۴"ویو جنا"._فرار نکن بابا...

۶"MY FAVORITE ENEMY"GHAPTER:1PART:۵۵"ویو جنا".بدونه اینکه سر...

"MY FAVORITE ENEMY"GHAPTER:1PART:۵۲"ویو جنا".انقدر گرمم بود ...

"MY FAVORITE ENEMY"GHAPTER:1PART:۵۱"ویو جنا"..و من که دلیل ا...

روزی که شب میشه______________________________پارت6💌ازبون سان...

پارت دهم | رمان فرزند آتشسه هفته بعد از عروسیِ مخفیانه‌ی جون...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط