شب جمعه بود بچه ها جمع شده بودند تو سنگر برای دعای کمیل چراغارو ...

.
.
شب #جمعه بود بچه ها جمع شده بودند تو #سنگر برای دعای #کمیل چراغارو خاموش کردند .
.
.
مجلس حال و هوای خاصی گرفته بود هر کسی زیر لب زمزمه می کرد و اشک میریخت یه دفعه اومد گفت اخوی بفرما
#عطر بزن ...ثواب داره
.
.
اخه الان وقتشه؟
بزن اخوی ..بو بد میدی .
#امام_زمان نمیاد تو مجلسمونا
بزن به صورتت کلی هم ثواب داره
.
.
.
بعد دعا که چراغا رو روشن کردند
صورت همه سیاه بود
تو عطر جوهر ریخته بود...
.
.
بچه ها م یه #جشن_پتو ی حسابی براش گرفتند قبل جشن پتو حرفی گفت به این مضمون:
.
.
.
" این رو ســـــیاهی بـــا یه شســـــتشو راحــــت میره،
حواســـــمون باشــــه مقابل خــــدا رو سیاه نباشیم "
.
.
.
دیدگاه ها (۲)

.

ﺳﻨﮓ ﻗﺒﺮ آﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﻬﺠﺖ ﻗﻀﯿﻪ ﻋﺠﯿﺒﯽ ﺩﺍﺭﻩﭘﺴﺮ ﺑﺰﺭﮔﺸﻮﻥ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯽ ﮐﻨ...

ﻣﺮﺩﮎ ﭘﺴﺖ ﮐﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﻧﻤﮏ ﺣﯿﺪﺭﺧﻮﺭﺩ،ﻧﻌﺮﻩ ﺯﺩ ﺑﺮﺳﺮﻣﺎﺩﺭ ﺑﻪ ﻏﺮﻭﺭﻡ ﺑﺮ ﺧ...

واے مادر...اینقدر حرف غسل و کفن با علی نزندارد شهید بی کفنت ...

قسمت ۹

سناریو

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط