ناز آنچشمان مستت کی مرا دیوانه کرد

...
ناز آن‌چشمان مستت کی مرا دیوانه کرد؟
در سرم دردی‌‌نشست و بر دلم کاشانه کرد
نازنین لیـلای من این درد بی درمان چرا؟
سرخ لب‌هایت چه‌ها با این‌دل دیوانه کرد
روشنی‌بخش شبم مهـتاب چشمان تو بود
سوخت درشمعی‌که‌سیمای‌تو باپروانه کرد
ابروانت خط مشـق عاشقی بر دفتر است
چون غزل‌هـایی‌که ابیاتش مرا ویرانه کرد
در میـان گیـسوانت گـم شـده غم‌هـای من
شوردریایی‌که آن زلفت چنین مستانه کرد
باز کن درهـای قلبت را که مـن در عاشـقی
مست ازعشقم‌چنان‌شعری‌که باافسانه کرد
باز رویای شب و آغـوش گرمت چون بهار
با قدم‌هایی که‌چون‌باران به‌جانم لانه کرد
باز می‌خواهم که‌تو باشی و‌من دیوانه‌وار
دور تو سوزم چو پروازی‌که آن‌پروانه کرد
خنده‌ات‌آمیخت درجانم چه‌مهری پاگرفت
گرم آغوشت چه‌شـوری در تنم رندانه کرد
ای‌که بادردم همیشه خـوش مدارا کرده‌ای
خـاک پایت سرمه‌ی چشـم من دیـوانه کرد
ای «نـدا» از بی وفایی‌ خسته‌ای اما بدان
قلب‌تو گیر است در کاری‌که او دزدانه کرد #سروده_های_عاشقانه
دیدگاه ها (۴)

...ای یار دمی بمان و بزن چنگ خوش به بهانه دلپیمانه پر ز شراب...

...به چشمان تو مشتاقم چه‌کاری‌کرده‌ای با ماچو ناوک‌مانده‌درق...

...مهـتاب شبـم عــطر نگـاهـت دل من بردمن در طلب بوسه‌ ز شـوق...

...بانگی از آسمان‌صبح خبر از ظهور خواهد دادصدای اَنَ‌المهدی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط