عشق دوباره پارت ۸

نامجون بود.
-سیلامممم.
×سلامممممممم.
-خوبی؟ دلم برات تنگ شده بود.
×مرسی منم همینطور.
جونگ کوک بدون پیرهن از اتاق اومد بیرون و پرسید کیه؟
که یهو نامجون رو دید و زود رفت‌ تو اتاق‌.
نامجون خندید.
-بیا تو
نامجون اومد و نشست روی کاناپه .
جونگ کوک لباسش رو پوشید و اومد بیرون.
+سلام داداش خوبی؟
×سلام مرسی
-خب چی شد یاد ما افتادی؟
×دلم براتون تنگ شده بود اومدم ببینمتون
-ما هم دلمون برات تنگ شده بود
×راستی امروز بعد از ظهر میتونیم یه جایی همدیگه رو ببینیم؟
+آره حتما
نامجون یه کم بعد گفت :خب دیگه من باید برم پس یادتون نره حتما بیاین.
-چرا تازه اومده بودی
×نه دیگه یذره کار دارم باید برم
-اوک.
نامجون رفت‌.





ساری کم بود.
حمایت؟
دیدگاه ها (۱۲)

عشق دوباره پارت ۹

پست های جدید ته ته ❤️‍🩹

عشق دوباره پارت ۷

استوری ته ته و نامی باهات موافقم نامی🥲

رمان عشق و نفرتپارت4جونگ کوک از شرکت برگشت ات: سلامجونگ کوک ...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟓عشق مافیاویو بورامبا جیمین رفتم خونش فردا باید میرفتم ...

زندگی با خنده ( ناز کشیدن جین)غذامون رو خوردیم و جالب اینجاس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط