چقدر شعر بگویم برای چشمانت

چقدر شعر بگویم برای چشمانت؟
چگونه اشک بریزم بدون دستانت؟
چقدر دیده به در، باز منتظر باشم؟
چگونه صبح شود شامگاه هجرانت؟
چقدر از تو بگویم دلم شود آرام؟
چگونه غم نخورد دل، شود بقربانت؟
چقدر از تو برای تو قصّه بنویسم؟
چگونه قلب مرا میکنی پریشانت؟
چقدر ثانیه ها را دوباره بشمارم؟
چگونه ساعت عمرم رسد به پایانت؟
چقدر فاصله بین من و تو افتاده؟
چگونه دست من آخر رسد بدامانت؟
مرا مریض خودت کرده ای نمی آیی؟
بیا که چاره ندارم به غیر درمانت...

#عاشقانه
#خاصترین
دیدگاه ها (۰)

ما به این حال پریشان شده، عادت کردیمدل شکستند ولی باز رفاقت ...

من اسیرنازچشمانت شدم آهوی دلبرده ای عقل از سرم جان ازتنم آهو...

ندانی توبا روزگارم چه کردیبه شام ودل بیقرارم چه کردیبیا بین ...

بی عشق هیچ فلسفه ای در جهان نبوداحساس در الهه ی ناز ِ بنان ن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط