prt

#prt10
yasna:
باران:واییی یسنا تویی واقعا خوشحالم
محسن:اهم اهم یسنا خانم نمیخوای معرفی کنی
من: چرا پارسا باران از دوستام هستن و یه مدت داخل ساختمون جام3همسایه ما بودن من اونجا باهاشون اشنا شدم ایشونم عشق من داداش محسنم که پسر خالمه بتول و احمد که بچه خاله هامن  و امیر و ارمینم پسرداییامن که یه سال چهارشنبه سوری دیدنشون اینم پارمیدا دخترعمومم یادته یه بار تو پارکینگ باهم بازی کردیم یه بارم روز اول عید بارون اومد اون موقع هم دیدیش تاز یه موش بزرگم مرده بود که بابام گرفت انداختش
پارسا:اره خب مامانت اینا کجان که شماها انقدر راحتید
پارمیدا و امیر دست همدیگر گرفتند
من:تو راه دزفول اهواز دارن میان ما هم داریم می ریم آبشار شِوی و دریاچه میانه
همه خندیدیم
پارسا :اه چه جالب ما هم داریم می ریم خب راستی این شمارم بگیر که بعدا با هم حرف بزنیم
من:باش
بعد خداحافظی اینا رفتیم سوار سانتافه محسن شدیم رفتیم .......
محسن:یسنا خانوم بگو ببینم پسر دیگه ای هست که بشناسی و خیلی وقت باشه ندیدیش که ما آمادگی داشته باشیم درضمن هر موقع خواستی باهاشون تنها بری بیرون میگی به یکی از ما که دورا دور مواضبت باشیم
من:نه چشم داداشی
بعد ازاینکه رفتیم و انصافا خوش گذشت که چقدر عکس گرفتیم و همدیگه رو خیس کردیم وقتی رفتیم خونه بابا اینا فقط به سرووضعون نگاه کردن ماهم خندیدیم کل جریان رو تعریف کردیم بعدم من عکسم رو با بچه ها گذاشتم استوری بعدم دیدم که عضو  یه گروه جدید شدم که چندتا هم پیام دادن پیاما رو که خوندم فهمیدم مال بچه هاست و اسم همه رو سیو کردم بعدم از امروز پرسیدن و جریان امروز رو تعریف کردم بعد شام رفتیم داخل باغ نشستیم و شروع کردیم بازی جرعت حقیقت بار اول افتاد به من و پامی
پامی:جرعت
من:امیر رو ببوس
پامی:یسنا خیلی لوسی این چه شرطی خوبه خودت اول از همه هی برامون خط و نشون کشیدی هااااا ا
من:خیلی احمقی به نظرت من میگم لبش رو  ببوس منظورم لپش بود این دیگه کولی بازی نداره که و
پامی لپ امیر رو بوسید و بطری رو چرخوندیم این دفعه به من و محسن افتاد
من:حقیقت
محسن:از بین مهدی و محمد مهدی و پارسا و اردلان کدوم کمتر دوست داری
من:محمد مهدی
بطری چرخید من و احمد
من:حقیقت
احمد: چرا انقدر برای مهدی نگران شدی وقتی محمد مهدی زدش
من:دلیل خواصی نداشت جون اون بخاطر من اینطوری شده بود کار خاصی نمی کرد و بخاطر احمق بازی محمد مهدی بود
دوباره چرخید و آرمین و بتول
بتول:جرعت
آرمین:کف پامو لیس بزن
همه:اههههه
بتول کارو انجام داد و دوباره بطری چرخید این دفعه به من و احمد افتاد نمی تونستم بگم حقیقت پس برای همین گفتم
من:جرعت
احمد:به مهدی زنگ بزن بگو عاشقتم
هم باز خوبه نتم باز بود و همیشه قبل از بازی وقتی به من می رسید صدا رو ضبط میکردم صدا رو فرستادم تو گروه بچه ها بعدم سریع زنگ زدم به مهدی
من:الووووووو
مهدی:سلام
من:سلام خوبی
مهدی:اره تو خوبی چیزی شده خواستی چیزی بگی
من:اره خب راستش مه مهدی
مهدی:بله
من:عاشقت شدم دوست دارم
مهدی:چی گفتی -_-
من :هیچی ویسای داخل گروه و گوش بده می تونی حرفام رو حلاجی کنی بای
بعدم گوشی رو قطع کردم بطری رو  چرخوندیم افتاد دوباره به من و احمد ولی این دفعه برعکسش
احمد:جرعت
من:خب حالا که انقدر جرعت داری پاشو لب آرمین رو ببوس جوری که انگار داری عشقت رو می بوسی راه دیگه آییم نداره اگه هم همچین حسی نکنم میگم دوباره انجام بدی
از این کارش فیلم گرفتم واقعا من حس کردم منم احمد با اون هیکل لاغرش دختره و عشق آرمین که اینطوری داره میبوستش بعدم به بچه ها گفتم میرم وستشویی و رفتم اونجا برای زهرا ویس فرستادم که چیکار میخوام بکنم که دیدم آرمین پشت سرمه و داره با شیطنت نگاهم میکنه این یعنی اوکی از شانس هم همون موقع بطری چرخوندن افتاد به آرمین و محسن که محسن گفت
مسی:جرعت
آرمین:به زهرا زنگ بزن و بگو کات کنیم دیگه دوست ندارم و نامزد کردم و برای نامزدیم هم دعوتی حتما بیا  راهم نداده که گزینه عوض کنی و رو اسپیکر بزار تمام اینا هم ضبط شد و برای زهرا فرستادم که سریع گوش داد و بعدم بهم یه اوکی داد زنگ زد محسن به زهرا
محسن:سلام
زهرا:سلام عشقم خوبی
محسن:مرسی زهرا خوبم فقط بهت زنگ زدم بگم دیگه بهم زنگ نزن ما به درد هم نمی خوریم و من نامزد کردم و برا ما مردیم هم دعوتی باید بیای
زهرا:چرا چرا محسن چی کارت کردم کم گذاشتم برات هان با گریه منکه کاری نکردم مگه قرار نبود با مادرت درمورم صحبت کنی هان هان...........
بابا دمش گرم چه قشنگ بازی کرد ایول بعدم محسن قطع کرد و گفت ...

parmida
دیدگاه ها (۱)

کار دست خودم چطوره؟

حدس بزنین این صورتی ها چیه

من بخاطر اینکه اون زرده داخل جعبه حرکت کنه دو هفته زحمت کشید...

#text

پارت سیو چهارمماری**خلاصع که رفتیم نشستیم و همه قرار شد خودش...

عشق رمانتیک من ❤😎پارت ۳۴خب به جکسون و لارا افتاد لارا: جرعت ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط