دور شد و بند دلم پاره شد

دور شد و بند دلم پاره شد
اشک بر اوصافِ غمم چاره شد
زندگی‌ام با خَفَقان خو گرفت
بر رَگم این حادثه قَداره شد
قلب نحیفم پس از آن ماجرا
دربه‌در و بی کس و آواره شد
قدرت تخریبِ نبودش چُنان
بارش صد موشک و خُمپاره شد
رفت و به دنبال نبودش دلم
بی رمق و خسته و بیکاره شد
خنجرِ عشقش به سم آلوده بود
قاتلِ این "بی دلِ بیچاره" شد
‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌
دیدگاه ها (۷)

تو خزان باش و به هر لحظه به یک رنگ در آمن به افتادنِ هر ...

‍ ناز چَشم تو اگر قیمت صدها جان بودزخم های دلِ محزون مرا درم...

شکسته ام برو...!از من دگرچه میخواهیاز آه سرد دل و بغض تر چ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط