عروسکم
پارت : ۲۸
ویو جنی :
با دخترا رفتیم برا فردا لباس خریدیم(اسلاید های بعدی )
و یه عالمه خوراکی داشت خوش میگذشت که یاد کاغذ افتادم
جنی : ای وای یادم رفت
لیسا : چیو ؟
جنی : قرار دارم باید برم
لیسا : الان ؟
جنی : اره
جیسو : اوکی الان برات اسنپ میگیرم
جنی رفت
رزی : حالا کجا رفت ؟
جیسو : فکرکنم رفت پیش تهیونگ
لیسا : پس بگو چرا اجازه دادی بره
ویو ته :
رسیدم به پارک یه دختری رو تاب بود اول فکر کردم جنیه تا اینکه دختره چرخید و دیدم جویی عه رفتم سمتش
ته : چیکارم داری ؟(عصبانی)
جویی : پس بالاخره امدی
ته : یه حرف و دوبار نمیزنم
جویی : میخواستم ببینمت
ته : خخ منو باش فکر کردم
جویی : فکر کردی جنیه (نیشخند)
تهیونگ چشاشو بست و روهم فشار داد
راوی : جویی یک ارپاد تو گوشش بود که ایو باهاش حرف میزد
ایو : جنی داره نیاد سمتتون(از ارپاد)
جویی : اوکی
ته : چی اوکی
جویی : تهیونگ من دوست دارم عاشقتم میمیرم برات
ته : زر زر نکن تو فقط منو برای جلب توجه میخوای
ایو : امد (از ارپاد)
ویو جنی :
با تمام سرعت خودمو رسوندم تا اینکه ب..ا .با جویی و تهیونگ که داشتن کیس میرفتن مواجه شدم کیفم از دستم افتاد
نا خودگاه از چشام اشک امد بدو بدو از پارک خارج شدم
راوی : تهیونگ به زور خودشو از جویی جدا کرد و تف کرد رو زمین
ته : چته روانی
جویی : دوس داشتی ؟
ته : یکبار دیگه فقط و فقط یکبار دیگه ببینمت کاری میکنم مرغای اسمون به حالت گریه کنن(تهدید کرد)
تهیونگ رفت
ایو : چیشد ؟(با ارپاد )
جویی : ماموریت انجام شد
ویو لیسا : همه ما دخترا داشتیم تو گوشیشمون پیام میدادیم که جنی در خونه رو وا کرد و رفت سر اشپزخونه و یه لیوان بزرگ اب خورد
لیسا : جنی خوبی
جنی : اره خوبم
رزی : مطمعنی؟
جیسو : بچه ها بیاید بالا کارتون دارم
جنی رفت بالا
جنی : جانم چیشده ؟
جیسو : اممم بچه ها من من
لیسا : بگو دیگه
جیسو : من با جین رل زدم (تند و بلند )
رزی : منم با جیمین رل زدم (تند و بلند)
جنلیسا : چییییی؟
چهسو : ببخشید
لیسا : منم با جئون جونگ کوک رل زدم
راوی : جنی قش کرد
ویو جنی :
چشامو باز کردم و با لیسا ی اسکول مواجه شدم
جنی : وای الان فقط منم که سینگلم
رزی : متاسفانه بله دخملم
جیسو : ناراحت نباش انشالله توهم با تهیونگ رل
جنی نذاشت حرف جیسو تموم شه که زد تو گوشش
جنی : ببند
جیسو : دارم برات
خلاصه : فردا صبح شد
همه اماده بودن برن اردو (لباسا اسلاید بعدی )تهیونگم اعصبانی بود اما خودشو نگه داشت
ویو جنی :
از دیشب ناراحت بودم نمیدونستم قراره چه اتفاقی بیوفته
ویو جنی :
با دخترا رفتیم برا فردا لباس خریدیم(اسلاید های بعدی )
و یه عالمه خوراکی داشت خوش میگذشت که یاد کاغذ افتادم
جنی : ای وای یادم رفت
لیسا : چیو ؟
جنی : قرار دارم باید برم
لیسا : الان ؟
جنی : اره
جیسو : اوکی الان برات اسنپ میگیرم
جنی رفت
رزی : حالا کجا رفت ؟
جیسو : فکرکنم رفت پیش تهیونگ
لیسا : پس بگو چرا اجازه دادی بره
ویو ته :
رسیدم به پارک یه دختری رو تاب بود اول فکر کردم جنیه تا اینکه دختره چرخید و دیدم جویی عه رفتم سمتش
ته : چیکارم داری ؟(عصبانی)
جویی : پس بالاخره امدی
ته : یه حرف و دوبار نمیزنم
جویی : میخواستم ببینمت
ته : خخ منو باش فکر کردم
جویی : فکر کردی جنیه (نیشخند)
تهیونگ چشاشو بست و روهم فشار داد
راوی : جویی یک ارپاد تو گوشش بود که ایو باهاش حرف میزد
ایو : جنی داره نیاد سمتتون(از ارپاد)
جویی : اوکی
ته : چی اوکی
جویی : تهیونگ من دوست دارم عاشقتم میمیرم برات
ته : زر زر نکن تو فقط منو برای جلب توجه میخوای
ایو : امد (از ارپاد)
ویو جنی :
با تمام سرعت خودمو رسوندم تا اینکه ب..ا .با جویی و تهیونگ که داشتن کیس میرفتن مواجه شدم کیفم از دستم افتاد
نا خودگاه از چشام اشک امد بدو بدو از پارک خارج شدم
راوی : تهیونگ به زور خودشو از جویی جدا کرد و تف کرد رو زمین
ته : چته روانی
جویی : دوس داشتی ؟
ته : یکبار دیگه فقط و فقط یکبار دیگه ببینمت کاری میکنم مرغای اسمون به حالت گریه کنن(تهدید کرد)
تهیونگ رفت
ایو : چیشد ؟(با ارپاد )
جویی : ماموریت انجام شد
ویو لیسا : همه ما دخترا داشتیم تو گوشیشمون پیام میدادیم که جنی در خونه رو وا کرد و رفت سر اشپزخونه و یه لیوان بزرگ اب خورد
لیسا : جنی خوبی
جنی : اره خوبم
رزی : مطمعنی؟
جیسو : بچه ها بیاید بالا کارتون دارم
جنی رفت بالا
جنی : جانم چیشده ؟
جیسو : اممم بچه ها من من
لیسا : بگو دیگه
جیسو : من با جین رل زدم (تند و بلند )
رزی : منم با جیمین رل زدم (تند و بلند)
جنلیسا : چییییی؟
چهسو : ببخشید
لیسا : منم با جئون جونگ کوک رل زدم
راوی : جنی قش کرد
ویو جنی :
چشامو باز کردم و با لیسا ی اسکول مواجه شدم
جنی : وای الان فقط منم که سینگلم
رزی : متاسفانه بله دخملم
جیسو : ناراحت نباش انشالله توهم با تهیونگ رل
جنی نذاشت حرف جیسو تموم شه که زد تو گوشش
جنی : ببند
جیسو : دارم برات
خلاصه : فردا صبح شد
همه اماده بودن برن اردو (لباسا اسلاید بعدی )تهیونگم اعصبانی بود اما خودشو نگه داشت
ویو جنی :
از دیشب ناراحت بودم نمیدونستم قراره چه اتفاقی بیوفته
- ۱.۴k
- ۲۱ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط