برادرم عبدالله همیشه لباس های ساده می پوشید

برادرم عبدالله ، همیشه لباس های ساده می پوشید .
تمیز و مرتب بود .
مخصوصا هنگامی که می خواست نماز بخواند ، موهایش را به دقت شانه می کرد ،
عطر و گلاب بر بدنش می زد و می گفت :
" می خواهم به دیدار و مهمانی خدا بروم ، باید تمیز و نظیف به مهمانی خدا رفت .. "
دیدگاه ها (۲)

اتش سنگینی بود ، بچه ها به زحمت او را به سمت قبله کشیدند .‌ا...

بعد از مادری، شغل جدیدی پیدا کرده ام؛راهش کمی دور است اما خد...

‌«صدای ترانه»با داداشش رفته بود خونه همسایهرادیو روشن بود و ...

سلامی چو بو :|بازگشت مجدد خویش را به ویس تبریک میگویماااااا ...

پارت : ۲۰

چند ماه از آن شب گذشته بود و رابطهٔ آرام و صمیمانهٔ نانا با ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط