کاش فرشته ای هم بود و آدم ها را هر کجای زمانه که خسته ...

کاش فرشته ای هم بود و آدم ها را هر کجای زمانه که خسته می شدند ، بر می داشت و می برد وسطِ کودکی هایشان رها می کرد .
همانجا که اسباب بازی ها کم بود و دلخوشی ها زیاد ،
مشکلات ، ساده و کوچک بود و قلب ها بزرگ ...
گلدان ها پر گل بود و خانه ها همیشه بوی صمیمیت و عشق می دادند ...
باید فرشته ای باشد که آدم ها را هر زمان که کم آوردند ، بردارد و ببرد به یک عصرِ جمعه ی زمانِ کودکی که بزرگترین اندوه و فاجعه ی دنیا ، تکالیفِ نوشته نشده شان بود ...
دیدگاه ها (۳)

دردی نیـست و نـدارم ،جُـز آنـکهدوسـت دارمـتونـدارمِت . . . !...

.فاش می‌گویم و از گفته خود دلشادمبنـده عشقم و از هر دو جهــا...

از این‌ سینی‌ چاییا‌ خونه‌ مادربزرگ که‌ میشینی‌ دور‌ هم‌ میگ...

دلم پر است ز خون، بر لبم مزن انگشتکه همچو شیشهٔ مِی گریه در ...

لایک و بازنشر فراموش نشه دوست عزیز❤️

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط