رمانعشق مخفی
رمان:عشق مخفی
ات: م..من متاسفم یونگی از طرف من از نامجونم عذر خواهی کن (گریه)
دیگه نتونستم اونجا بمونم و رفتم تو اتاقم
از زبون یونگی
تا ات رفت اون پسره یقمو گرفت
تهیون:چی بهش گفتی که اشکش در اومد ها؟(داد)
همون لحظه تهیونگ اومد داخل
تهیونگ:اوی ولش کن
تهیون:اگه یه بار دیگه ببینم ات رو اذیت میکنی من میدونم و تو
و بعد رفت
تهیونگ:یونگیا حالت خوبه؟
شوگا:ات دوسش نداره
ات: م..من متاسفم یونگی از طرف من از نامجونم عذر خواهی کن (گریه)
دیگه نتونستم اونجا بمونم و رفتم تو اتاقم
از زبون یونگی
تا ات رفت اون پسره یقمو گرفت
تهیون:چی بهش گفتی که اشکش در اومد ها؟(داد)
همون لحظه تهیونگ اومد داخل
تهیونگ:اوی ولش کن
تهیون:اگه یه بار دیگه ببینم ات رو اذیت میکنی من میدونم و تو
و بعد رفت
تهیونگ:یونگیا حالت خوبه؟
شوگا:ات دوسش نداره
- ۱۴.۵k
- ۱۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط