دق می دهی آخر مرا با دلبری هایت

کم کن کمی پيش من از افسونگری هایت
دق میدهی آخر مرا با دلبری هایت

همچون گلستان می شود مجموعه ی شعرم
وقتی بگويم در غزل از روسری هایت

اين روزها دور و برت جايی برايم نيست
چون کهکشانت پر شده از مشتری هایت

تا که بفهمی من کماکان عاشقت هستم
حال تو را می پرسم از دور و بری هایت

ای کاش میشد شهريارت باشم و هر روز
با من بگويی که بخوان از آذری هایت
دیدگاه ها (۱۴)

عاشقی جرم قشنگیست

رنگ تو هستم خوب میدانی

مثلا چای بریزد دلِمان غَنج رَوَدمثلا خَنده کُند، چای وِلش کُ...

تلخی ولی بوسیدنت را دوست دارم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط