دیگر دست خودم نیست

دیگر دست خودم نیست
شب ها،
بعد از یک ساعتی
چشم هایم بارانی میشوند
دست هایم میلرزند
و نگاهم خیره میشود به
لبخندت در عکس ها
و ساعت ها منتظر مینشینم
برای یک خبر از تو...💜
دیدگاه ها (۱)

نوشـــته ها "بهانه" است...فقط "مینویســــم"...که "یادآوری" ک...

#یَآســــآدِةّ..لُــــمِ #آعٍــــتٌرٍض عٍـــــلُیَ قضـــــآء...

أغـلٓـب عـاشـقـون هـذا الـزمـان کـاذبـون ~ والـدلـیـل أتـفـه...

در خیالات خودم در زیر بارانی که نیستمی رسم با تو به خانه،از ...

ان هنگام که تو تمام بودن من را در چمدان فراموشی گذاشتی و با ...

ازمایشگاه سرد

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط