مصطفیونذرش

#مصطفی_و_نذرش

زمانی که هیئت را بنا کرد اصلا از نذرش اطلاعی نداشت.
یک روز آمد خانه و با خوشحالی گفت: مامان یک هیئت به اسم
حضرت عباس ( علیه السلام) زدم.
خیلی خوشحال شدم و اشک در چشم هایم جمع شد. وقتی دید دارم گریه
می کنم با تعجب علتش را پرسید؟ اشک هایم را پاک کردم و گفتم: آخه تو رو نذر عمویم عباس(علیه السلام) کردم حالا خوشحالم که این کاروکردی .
ازآنجا متوجه شدم که حسابی هوای مصطفی را دارند. برای مصطفی خیلی اتفاقهای خطرناکی می افتاد و همیشه ختم بخیر می شد.
همیشه برایم عجیب بود که چقدر مصطفی درمعرض خطر بوده و همیشه به خیر گذشته.
کنجکاو حکمت خدا می شدم.....
حالا خوب دلیلش را می فهمم. عمویم مصطفی را برای خاندان آل علی علیه السلام انتخاب کرد.
#شهید_مصطفی_صدرزاده #مدافع_سبزحرم
دیدگاه ها (۲)

دو روز بعد از رفتنش زنگ زد پرسیدم مامان کجایی؟ گفت حرمم ؛ تع...

#شهید_مدافع_حرم_الیاس_چگینی سی ام شهریور سال ۱۳۵۳ در روستای ...

﴾﷽﴿به مشهد که رسیدند اربعین بود. آن روز تنهایی رفت حرم. روبه...

✨ ﷽✨ ✅ مقدمات دعا✍ در روایات اسلامی به عواملی به عنوان مقد...

فاصله ای برای زنده ماندن جیمین روی زانوهایش جلوی من ماند، مث...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط