پارت ۴
بهش جوابی ندادم و به راهم ادامه دادم که.... ماشینی جلوم ترمز کرد
ب.ش: سوار شو باید بریم خرید برای فردا ..
-:بابا حوصله ندارم خسته هم هستم خودم فردا میرم لباس میگیرم
ب.ش : باشه پس سوار شو بریم خونه .
سوار ماشین شدم .. میخواستم دلیل اینکه چرا اینقدر هیجان داره و بپرسم ..
-:بابا
ب.ش: جانم پسرم
-:چیزی که میخوای بهم بگی چیه
ب.ش :بزار برسیم خونه بهت میگم
-:باشه
بعد از اینکه یکم گذشت به خونه رسیدیم و از ماشین پیاده شدیم ..
وقتی در خونه رو باز کرد مستقیم رفتم و روی مبل نشستم..که خودشم بعد از چند دقیقه اومد و روبه روم نشست ..
-:خب الان میشه بگی
ب.ش: خب راستش پسرم من سه ماه میشه با یه خانمی قرار میزارم و خودشم مثل من همسر نداره.. و ما تصمیم گرفتیم ازدواج کنیم ولی ..
-:بزار خودم بگم یه دختر یا پسر داره درسته
ب.ش: اره یه دختر داره که هم سن توعه و فکر کنم تو هم امروز دخترش و میده باشی
-: کجا مگه دخترش و میشناسم
ب.ش: اره یکی از همکلاسی هاتِ
-:واقعا اسمش چی هست
ب.ش:فردا خودت میبینیش
-:اوک ..
ب.ش : راستی شنیدم امروز دعوا کردی باز
-:این بار دلیل دارم برای یه دختر قلدری میکرد منم ادبش کردم
ب.ش: تو که توی این مسائل دخالت نمیکردی دعوای بین یه دختر و پسر و میگم
-:حالا من یه کاری کردم خودت که میدونی برای دخترا قلدری نمیکنم
ب.ش: اره میدونم .. حالا بگو ببینم کی پسرم و عاشق خودش کرده
-:بابااااا
ب.ش: باشه باشه نمیگم.. فقط بگو کیه
-:نمیدونم اسمشم نمیدونم ولی یکی از بچه ها توی کلاس بهش گفت ا.ت
ب.ش : ببینم فامیلی اش کیم بود
-:نمیدونم .. حالا چرا میپرسی
ب.ش: همینجوری
-:آها .. بابا
ب.ش : بله پسرم
-: مطمئنی میخوای با اون زن ازدواج کنی
ب.ش : اره زنِ خوبیِ مهربونِ خوش اخلاق هم هست
-:بهش اعتماد داری اینکه مثل مامان خیانت کنه و بره رو میگم
ب.ش: اره بهش اعتماد دارم و مطمئنم مثل مامانت نیست مامانت منو دوست نداشت منم مامانت و دوست نداشتم فقط به خاطر تو باهم بودیم ولی این یکی فرق داره
-:خوبه که .. پس قرارِ یه خواهر داشته باشم حتما لوس و نق نقو هست
ب.ش : تا جای که میدونم اصلا لوس نیست
-: خب حالا بزرگتره یا کوچیکتر
ب.ش : یک ماه ازت کوچیکتره
-:اووو به خواهرم کوچیکه
ب.ش : اره .. فقط منم گشنمه
-:نه فقط شما نیستی منم هستم خیلی گشنمه
ب.ش : پس بیا بریم یه چیزی درست کنیم بخوریم
-: بریم ...
(ویو ا.ت )
ب.ش: سوار شو باید بریم خرید برای فردا ..
-:بابا حوصله ندارم خسته هم هستم خودم فردا میرم لباس میگیرم
ب.ش : باشه پس سوار شو بریم خونه .
سوار ماشین شدم .. میخواستم دلیل اینکه چرا اینقدر هیجان داره و بپرسم ..
-:بابا
ب.ش: جانم پسرم
-:چیزی که میخوای بهم بگی چیه
ب.ش :بزار برسیم خونه بهت میگم
-:باشه
بعد از اینکه یکم گذشت به خونه رسیدیم و از ماشین پیاده شدیم ..
وقتی در خونه رو باز کرد مستقیم رفتم و روی مبل نشستم..که خودشم بعد از چند دقیقه اومد و روبه روم نشست ..
-:خب الان میشه بگی
ب.ش: خب راستش پسرم من سه ماه میشه با یه خانمی قرار میزارم و خودشم مثل من همسر نداره.. و ما تصمیم گرفتیم ازدواج کنیم ولی ..
-:بزار خودم بگم یه دختر یا پسر داره درسته
ب.ش: اره یه دختر داره که هم سن توعه و فکر کنم تو هم امروز دخترش و میده باشی
-: کجا مگه دخترش و میشناسم
ب.ش: اره یکی از همکلاسی هاتِ
-:واقعا اسمش چی هست
ب.ش:فردا خودت میبینیش
-:اوک ..
ب.ش : راستی شنیدم امروز دعوا کردی باز
-:این بار دلیل دارم برای یه دختر قلدری میکرد منم ادبش کردم
ب.ش: تو که توی این مسائل دخالت نمیکردی دعوای بین یه دختر و پسر و میگم
-:حالا من یه کاری کردم خودت که میدونی برای دخترا قلدری نمیکنم
ب.ش: اره میدونم .. حالا بگو ببینم کی پسرم و عاشق خودش کرده
-:بابااااا
ب.ش: باشه باشه نمیگم.. فقط بگو کیه
-:نمیدونم اسمشم نمیدونم ولی یکی از بچه ها توی کلاس بهش گفت ا.ت
ب.ش : ببینم فامیلی اش کیم بود
-:نمیدونم .. حالا چرا میپرسی
ب.ش: همینجوری
-:آها .. بابا
ب.ش : بله پسرم
-: مطمئنی میخوای با اون زن ازدواج کنی
ب.ش : اره زنِ خوبیِ مهربونِ خوش اخلاق هم هست
-:بهش اعتماد داری اینکه مثل مامان خیانت کنه و بره رو میگم
ب.ش: اره بهش اعتماد دارم و مطمئنم مثل مامانت نیست مامانت منو دوست نداشت منم مامانت و دوست نداشتم فقط به خاطر تو باهم بودیم ولی این یکی فرق داره
-:خوبه که .. پس قرارِ یه خواهر داشته باشم حتما لوس و نق نقو هست
ب.ش : تا جای که میدونم اصلا لوس نیست
-: خب حالا بزرگتره یا کوچیکتر
ب.ش : یک ماه ازت کوچیکتره
-:اووو به خواهرم کوچیکه
ب.ش : اره .. فقط منم گشنمه
-:نه فقط شما نیستی منم هستم خیلی گشنمه
ب.ش : پس بیا بریم یه چیزی درست کنیم بخوریم
-: بریم ...
(ویو ا.ت )
- ۱۳.۷k
- ۲۱ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط