غریبــه ام با جــهانبا خورشــید و مـاه اش از ان زمان که آفتاب مــناز جانب قدمـهای تـــو بـرامـدو مهــتاب روی تـــو در طالع ام نــمودرویم بســوی تـوستای همیشـه اشـنا