part
part¹⁴
ویو جئون
بعد از پیچیدن حوله به دور کمرم، از اتاق خواب خارج شدم، پس از اومدن به طبقه اول، نگاهی کوتاه به ادوارد که مثله همیشه سر پست خودش آماده بود انداختم. به سمت باری که در گوشه پذیرایی قرار داشت رفتم و پس از انتخاب کردن و برداشتن بطری مورد نظرم، درش رو باز کردم و در همون حین نگاهم روی اد نشست.
_میخوام درمورد یکی تحقیق کنی
اد: بله قربان، در خدمتم!* جدی
_اسمش کیم ام....* نفس عمیقی کشیدم و حرفم رو نصفه خوردم
تردید داشتم، کار درستی بود که پی اش رو بگیرم؟ شاید آره چون قاضی پرونده ام بود و باید اطمینان ازش حاصل میکردم و شاید هم نه چون اون شخصی بود که ناحق من رو به زندان انداخت! باید قاضی بهتری توی کره باشه.
_....فعلا لیست بهترین قاضی های کره به همراه سابقه ی کاریشون رو برام بیار !
اد: چشم قربان* جدی
جرعه ای از شیشه محتوی ویسکی نوشیدم و نگاهم رو از طریق پنجره به شهر دوختم. غرق در افکارم بودم که گوشیم زنگ زد، به هوای اینکه اناست، اهمیتی به گوشی ندادم. اما بعد از مدت کوتاهی دوباره تلفن به صدا در اومد، نفسم رو با شدت بیرون دادم . گوشیم رو از روی مبل برداشتم و به مخاطب نگاه انداختم، مرتیکه ی mother fucker الان که شکایت کردم زنگ میزنه، پوزخندی زدم و تلفن رو جواب دادم
_به به نماینده کشور بهم افتخار داده شما که همیشه سرت شلوغ بود!
اتمام ویو جونگ کوک
²days later
کمی از نوشیدنی کافئین دارش نوشید و دوباره پرونده ها رو بررسی کرد، کفری نگاهی به دستیارش که جنیفر نام داشت انداخت. امروز به طرز عجیبی بی مصرف شده بود، هیچ کار انجام نمیداد و فقط به پسر های تو کافه زل میزد!
+پرونده باید هرچه سریعتر بسته بشه، نباید سر و صدایی بشه، من به رئیس جمهور قول دادم...اما با این وضعیت که داریم پیش میریم این پرونده تا سه هفته ی دیگه بسته نمیشه تو هم که فقط مونده اونا رو به هم خوابی دعوت کنی!میخوای کمکت کنم؟* جدی و کفری
جنیفر: ببخشید حواسم پرت شد، خب جسارت نباشه اما نباید این پرونده ی سنگین رو قبول میکردین!
+یک طوری میگی انگار این پرونده رو برای مصلحت خودم قبول کردم...این پول برای خیریه ست که رئیس جمهور مدنظر گرفته!
جنیفر:درسته، ببخشید!
+مشکلی نیست حالا میتوانی به جای فضولی یکم کمک کنی؟ مثلا زنگ بزنی به کارآگاه جانگ و وضعیت رو مطلع شی؟
......
ویو جئون
بعد از پیچیدن حوله به دور کمرم، از اتاق خواب خارج شدم، پس از اومدن به طبقه اول، نگاهی کوتاه به ادوارد که مثله همیشه سر پست خودش آماده بود انداختم. به سمت باری که در گوشه پذیرایی قرار داشت رفتم و پس از انتخاب کردن و برداشتن بطری مورد نظرم، درش رو باز کردم و در همون حین نگاهم روی اد نشست.
_میخوام درمورد یکی تحقیق کنی
اد: بله قربان، در خدمتم!* جدی
_اسمش کیم ام....* نفس عمیقی کشیدم و حرفم رو نصفه خوردم
تردید داشتم، کار درستی بود که پی اش رو بگیرم؟ شاید آره چون قاضی پرونده ام بود و باید اطمینان ازش حاصل میکردم و شاید هم نه چون اون شخصی بود که ناحق من رو به زندان انداخت! باید قاضی بهتری توی کره باشه.
_....فعلا لیست بهترین قاضی های کره به همراه سابقه ی کاریشون رو برام بیار !
اد: چشم قربان* جدی
جرعه ای از شیشه محتوی ویسکی نوشیدم و نگاهم رو از طریق پنجره به شهر دوختم. غرق در افکارم بودم که گوشیم زنگ زد، به هوای اینکه اناست، اهمیتی به گوشی ندادم. اما بعد از مدت کوتاهی دوباره تلفن به صدا در اومد، نفسم رو با شدت بیرون دادم . گوشیم رو از روی مبل برداشتم و به مخاطب نگاه انداختم، مرتیکه ی mother fucker الان که شکایت کردم زنگ میزنه، پوزخندی زدم و تلفن رو جواب دادم
_به به نماینده کشور بهم افتخار داده شما که همیشه سرت شلوغ بود!
اتمام ویو جونگ کوک
²days later
کمی از نوشیدنی کافئین دارش نوشید و دوباره پرونده ها رو بررسی کرد، کفری نگاهی به دستیارش که جنیفر نام داشت انداخت. امروز به طرز عجیبی بی مصرف شده بود، هیچ کار انجام نمیداد و فقط به پسر های تو کافه زل میزد!
+پرونده باید هرچه سریعتر بسته بشه، نباید سر و صدایی بشه، من به رئیس جمهور قول دادم...اما با این وضعیت که داریم پیش میریم این پرونده تا سه هفته ی دیگه بسته نمیشه تو هم که فقط مونده اونا رو به هم خوابی دعوت کنی!میخوای کمکت کنم؟* جدی و کفری
جنیفر: ببخشید حواسم پرت شد، خب جسارت نباشه اما نباید این پرونده ی سنگین رو قبول میکردین!
+یک طوری میگی انگار این پرونده رو برای مصلحت خودم قبول کردم...این پول برای خیریه ست که رئیس جمهور مدنظر گرفته!
جنیفر:درسته، ببخشید!
+مشکلی نیست حالا میتوانی به جای فضولی یکم کمک کنی؟ مثلا زنگ بزنی به کارآگاه جانگ و وضعیت رو مطلع شی؟
......
- ۱۱.۲k
- ۰۷ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط