احساس او 𝐏𝟑𝟔
مرد:میخوام این کت رو امتحان کنم
من کمک کردم کتشو دربیاره و کتشو گرفتم که با صحنه عجیبی مواجه شدم......
یع تفنگ تو جیب داخل کتش بود. وقتی دیدمش خیلی ضایع چشام درشت شد.
و خب اون فهمید ک من تفنگرو دیدم.
سریع کت رو از دستم گرفت و کت مشکیه رو در آورد.
گفت: فردا میام هشت کت دیگه رو میگیرم
من:فردا؟؟
مرد:بله همین فردا
من:حداقل باید3روز منتظر سفارش بعدی بمونید
مرد:فردا میام میبرم
من:فردا جنسی واسمون نمیاد
مرد:همین که گفتم
من:3 روز دیگه بیاید لطفا
مرد:تو منو احمق فرض کردی؟ (داد)
من:نه آقا من همچین جسارتی نکردم
مرد:فک کردی میتونی این سه روزو زمن بخری؟
من:برای چی؟
مرد:ک من احمقم
من:حقیقتا متوجه نمیشم
مرد:میخوای تو این 3 روز گذارشم کنی
من:نه آقا برای چی؟
مرد:فک کردی ندیدم ک تفنگو دیدی؟
من:آها اونو میگید؟
مرد:*اخم فردا کت رو میگیرم
من:سه روز دیگه
یهو تفنگو کشید بیرون
مرد:منو احمق فرض نکن دختره ی پرو(با داد)
من ترسیدم و خدمو کشیدم عقب
من:من کاری ب شما ندارمممم
یهو یعالمه ماشین پلیس اومدن دم در مغازه
مره هول شد منم دوبرابر اون هول شدم.و خب... قطعا اولین کاری رو کردم که ی آدم هول انجام میده_کمک کردن به مرده_(خب هول بودم اصلا وقت نکردم فک کنم) پلیسا ریختن داخل ولی قبلش من مرده رو قایم کرده بودم و تمام تلاشمو میکردم کع عادی جلوه بدم
و خب مسلما پیداش کردن چرم فروشی بزرگ بود و پیدا کردن مرده سخت ولی پیداش کردن و وقتی داشت میبردنش لبخند زد و گف:ممنونم
من ابرو هامو بالا انداختم و گفتم:مشتری مقدمع
اونم چشمکی زد و بردنش....
ادامه دارد....
من کمک کردم کتشو دربیاره و کتشو گرفتم که با صحنه عجیبی مواجه شدم......
یع تفنگ تو جیب داخل کتش بود. وقتی دیدمش خیلی ضایع چشام درشت شد.
و خب اون فهمید ک من تفنگرو دیدم.
سریع کت رو از دستم گرفت و کت مشکیه رو در آورد.
گفت: فردا میام هشت کت دیگه رو میگیرم
من:فردا؟؟
مرد:بله همین فردا
من:حداقل باید3روز منتظر سفارش بعدی بمونید
مرد:فردا میام میبرم
من:فردا جنسی واسمون نمیاد
مرد:همین که گفتم
من:3 روز دیگه بیاید لطفا
مرد:تو منو احمق فرض کردی؟ (داد)
من:نه آقا من همچین جسارتی نکردم
مرد:فک کردی میتونی این سه روزو زمن بخری؟
من:برای چی؟
مرد:ک من احمقم
من:حقیقتا متوجه نمیشم
مرد:میخوای تو این 3 روز گذارشم کنی
من:نه آقا برای چی؟
مرد:فک کردی ندیدم ک تفنگو دیدی؟
من:آها اونو میگید؟
مرد:*اخم فردا کت رو میگیرم
من:سه روز دیگه
یهو تفنگو کشید بیرون
مرد:منو احمق فرض نکن دختره ی پرو(با داد)
من ترسیدم و خدمو کشیدم عقب
من:من کاری ب شما ندارمممم
یهو یعالمه ماشین پلیس اومدن دم در مغازه
مره هول شد منم دوبرابر اون هول شدم.و خب... قطعا اولین کاری رو کردم که ی آدم هول انجام میده_کمک کردن به مرده_(خب هول بودم اصلا وقت نکردم فک کنم) پلیسا ریختن داخل ولی قبلش من مرده رو قایم کرده بودم و تمام تلاشمو میکردم کع عادی جلوه بدم
و خب مسلما پیداش کردن چرم فروشی بزرگ بود و پیدا کردن مرده سخت ولی پیداش کردن و وقتی داشت میبردنش لبخند زد و گف:ممنونم
من ابرو هامو بالا انداختم و گفتم:مشتری مقدمع
اونم چشمکی زد و بردنش....
ادامه دارد....
- ۲.۷k
- ۰۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط