اولین بار که فهمیدم حواسش به من هست دوست ام داره

اولین بار که فهمیدم حواسش به من هست دوست ام داره...
داشت هوا تاریک میشد من تازه از آموزشگاه میخواستم برم خونه
بارون شدیدی می اومد من خیس شده بودم سردم بودم. اخه لباس گرم نپوشیده بودم تند تند راه میرفتم میخواستم زودتر برسم خونه...
متوجه شدم یکی از پشت سرم داره میاد یهو دیدم یک کت انداخت رو شونه مو رفت...
من مونده بودم یک لحظه خشکم زده بود
بعد دویدم طرف اش گفتم این چه کاری بیا کت تو بگیر...
وایساد منو یک نگاه کرد باز رفت بهش گفتم مگه با تو نیستم واستا...
وایساد و گفت مگه بارون نمیاد بروخونه
مگه سردت نیست منم خواستم گرم بشی حالا برو...
دیدگاه ها (۱)

از میانِتمام چیزهایی که دیده امتنها تو یی که می‌خواهم به دید...

میانِ آشوب بودنِ احوالِ این روز هایم یک " تو"وجود دارد ، که ...

با لب‌هامروی چشم‌هاتعلامت تعجب " بگذارمکه هر وقت علامت خطر د...

باز از کجایِ این شهررد شدی که باد عطرَت را انداخته به جانم، ...

پارت²⁴: جیمز؟ تویی؟(ساعت ۱۲:۳٠)(آریکا) متوجه شده بودم که نمی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط