این کوزه چو من عاشق زاری بوده است

این کوزه چو من عاشق زاری بوده است
در بند سر زلف نگاری بوده‌ست
این دسته که بر گردن او می‌بینی
دستی‌ست که برگردن یاری بوده‌ست . . .
دیدگاه ها (۳)

دیدار ما که آن همه شوق و امید داشتاینک نگاه کن که سراسر ملال...

مدتهاست نه به آمدن کسی دلخوشمنه از رفتن کسی دلگیر ، بی کسی ه...

من اینجا نیومدم که بهت بگم نمی تونم بدون تو زندگی کنم ...می ...

کاش همه معنی راز زندگی را میدانستیم راز زندگی درک کردن می‌خو...

ای جان من خسته درمانده فدایتمن منتظرم بشنوم از دور صدایت شای...

ای جان من خسته درمانده فدایتمن منتظرم بشنوم از دور صدایت شای...

بازی زلف تو امشب به سر شانه ز چیست؟خانه بر هم زدن این دل دیو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط