چشمهایم را میبندم موقع آرزو کردن است

چشمهایم را میبندم. موقع آرزو کردن است.
به تو فکر میکنم. به نداشتنت... به حسرت عمیق نبودنت...
یک آن از ذهنم میگذرد آرزو کنم برگردی...
نگران نباش یارجان!
آرزوهای من محالترین است...
همان یه آن است... میگذرد...
بعد فکر میکنم به تعداد روزهای دلتنگی...
به 37 امین سال زندگیم...
به اینکه دیگر توان بی تو ماندن ندارم و از ذهنم میگذرد آرزو کنم با خاموش شدن این شمع...
نه... نگران نباش... آرزوهای من محالترینند...
الهه میگوید:شمعها آب شد...
چقدر آرزو داری؟
و من به تو فکر میکنم...
و به مرگ...
و بعد آرزو میکنم: آرزوی یارجان... هرچه هست...
🌪️🌪️🌪️🌪️🌪️🌪️🌪️🌪️🌪️🌪️🌪️🌪️
نشسته ام روبه‌روی حاج حسین...
یکساعتی هست...
می آیند... زل میزنند به دختری که نشسته روی زمین و اشکهایش سنگ مزار حاجی را خیس کرده...
توان برخاستن نه در پاهایم هست و نه در دلم...
دلم می‌خواهد سرم را بگذارم روی سنگ مزار...
از پشت پرده لرزان اشکهایم حاج حسین را میبینم:
7 اسفند،،، تولد من
8اسفند،،، تولد ابدی حاج حسین...
رمزی بود در این آمدن و آن آمدن... و شاید در آمدن تو...
رمزی که هرسال 7 اسفند من را میکشاند قطعه ای از بهشت...
به جای خالیت نگاه میکنم...
به صندلی پشت مزار...
با چشمهایم بیهوده دنبالت میگردم...
تلخ ترین واقعیت دنیای من است نبودنت...
واقعیتی که هر بار با دیدن جای خالیت بالا می آورم...
و هربار تکه ای از دلم را با تهوع بیرون میریزم...
دلم برایت تنگ شده یارجان...
خیلی زیاد...
#الهام_جعفری
#آه
#ممنوعه
#حاج_حسین_خرازی
#سالگرد_شهادت
دیدگاه ها (۸)

همیشه گفته ام...داغی به دل من مانده از کاظمینتان آقاجان...دا...

ضربه اى سخت زد به احساسمعشق ، با اينكه حسن نيت داشترفتى و بع...

مردی نسبتا خوشبخت

بالم باش

(۲part)..... نامه ای به وجودم.. ـــــــــــــــ.... سوالت به...

سرگرم درسم بودم ببخشید دیر ارسال کردم

فرار من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط