آن که مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت

آن که مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت
در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت
خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد
تنه ای بر در این خانه ی تنها زد و رفت
دل تنگش سر گل چیدن ازین باغ نداشت
قدمی چند به آهنگ تماشا زد و رفت
مرغ دریا خبر از یک شب توفانی داشت
گشت و فریاد کشان بال به دریا زد و رفت
چه هوایی به سرش بود که با دست تهی
پشت پا بر هوس دولت دنیا زد و رفت
بس که اوضاع جهان در هم و ناموزون دید
قلم نسخ برین خط چلیپا زد و رفت
دل خورشیدی اش از ظلمت ما گشت ملول
چون شفق بال به بام شب یلدا زد و رفت
همنوای دل من بود به هنگام قفس
ناله ای در غم مرغان هم آوا زد و رفت

👤 هوشنگ ابتهاج


📷 دریاچه مصنوعی چمران #شیراز - امروز


پنجشنبه چهارم بهمن ۱۳۹۷
ساعت بیست و دو : پنج دقیقه
۱۷۲۵
۱۷۱۰
دیدگاه ها (۹)

خوش بحال بوته یاسیکه در ایوان توســــــــت میتواند هر زمان د...

سعدی چو جورش می‌بری نزدیکِ او دیگر مرو! ای بی‌بصر! من می‌روم...

شب به گلستان تنها منتظرت بودمباده ی ناکامی در هجر تو پیمودمم...

منم ای نگار و چشمی که در انتظار رویتهمه شب نخفت مسکین و بخفت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط