بعد از آن چه

_ بعد از آن چه ؟
_ بعد از آن ؟
من احساس میکنم که هر لحضه بیشتر و بیشتر درونش فرو میروم...
و تو از بعدش سخن میگویی ؟
به یاد دارم که خودش نیز این چنین سوالی زه من کره بود ...
خاستار بعدش میشد ،اما من خوشخیالانه برایش تمامی ریاهایم را که با قلم سرنوشتی که هیچ گاه در دست نداشتم ، به روی بوم زندگی شیرینی که در افکارم ساخته بود نقش بستم ...
غافل از اینکه او نه نقاشی را دوست داشت !
نه رنگ را ...
نه بوم را ...
و نه حتا من را
دیدگاه ها (۰)

+ شاید نگرانی سر دادن برای آدمی‌ست که زمان زیادی را به دیوار...

برای از دست دادن تمام آن لحظه های که برات خرج کردم حتا کمی ا...

_ خانوم ویلتر میگوید : برای معشوقت اشک نریز ....اما من ، هیچ...

انسان گاهی ، نه خسته میشود ، نه درد میکشید نه فریاد سر میدهد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط