هروس دختری که هرگز در هیچ جادونامهای نامی از او نیامده

«هروس، دختری که هرگز در هیچ جادونامه‌ای نامی از او نیامده، رازی را با خود حمل می‌کند که حتی جهان جادویی نیز پاسخ روشنی برایش ندارد. چشمانی که با هر تپش احساس، رنگ عوض می‌کنند… رؤیاهایی که بیش از حد واقعی‌اند… و قدرتی که بدون چوب‌دستی فرمان می‌برد.

او تمام عمرش تلاش کرده متفاوت بودنش را پنهان کند؛ چون هر بار کسی حقیقت را فهمیده، تنها چیزی که برایش مانده… فرار بوده.

اما وقتی ریگولس بلک—پسری از خاندانِ سرسخت و پیچیدهٔ بلک—بی‌هوا وارد زندگی او می‌شود، ماسک‌های هروس یکی‌یکی فرو می‌ریزند. میان ترس از طرد شدن و کششی که نمی‌تواند انکارش کند، باید تصمیم بگیرد:
آیا حقیقتش را آشکار کند… یا دوباره در سایه‌ها گم شود؟

در دنیایی که جادو قانون‌هایی سخت دارد و خانواده‌ها سرنوشت می‌نویسند،
هروس باید راه خودش را پیدا کند—راهی میان نور، تاریکی… و چیزی که هیچ‌کس نامش را نمی‌داند.»

اگر میخواید بدونید ماجرای هروس و ریگولوس چی میشه و به کجا میرسن، باید بگم که این داستان رو نه از پیج من، بلکه از تو پیج یه نویسنده خوش ذوق میتونید بخونید و پارت اولش هم اینه:

https://wisgoon.com/p/GQHQF3NZL3/پارت_اول%21

امیدوارم بخونید و لذت ببرید. نویسندش همونطور که گفتم من نیستم ولی خیلی از داستانش خوشم اومد☺️
متن داخل گیومه رو هم خودش نوشته و من فقط اینجا براتون گذاشتمش✨🌸