قلبمغرور

#قلب_مغرور_۱۷

ارس.خب بچه ها چیکار کنیم
نیکا.راستی یه ویز دیگه یادتون رفته
بچه ها.چیو
نیکا.چهار ماهگی اکیپ
ارس.آره راس میگه
دیا.آره خب جشن بگیریم
ارس.آره فکر خوبی کرد
نیکا.خوب فردا جشن میگیریم
ممد.دراصل باید برای یه سالگیاکیپ جشن بگیریم نه ۴ماهگی
متین.نزن تو ذوق بچه ها خو
ممد.نزدم تو ذوقشون
دیا.بحث نکنید
ارس.خب بریم برا جشن
نیکا.ام بچه ها ارسلان منظورش آماده کردن جشن برا فرداعه
بچه ها.خودمـن فهمیدیم
دیا.معلومه
تقریبا تمام وسایل جشنو تا شب اماده کردیم
همچی تموم شد هرکی رفت خونه ی خودش تا فردا بیاد برا جشن
من خیلی استرس داشتم که نکنه گند بزنیم به چیزی
همینجوری با خودم حرف میزدم که خوابم برد
فردا ساعت۸:٠٠صبح بیدار شدم رفتم سراغ دیانا که بعدش بریم پارک همچیو درس کردیم و جشن شروع ظد خیلی خوش گذشت تقریبا تا ساعت 1۲:۳٠شب طول کشید جشن وقتی جشن تموم شد قرار گزاشتیم با بچه ها بریم کافه بعد بریم خونه نیکا تا شب اونجا بخوابیم
وقتی رفتیم خونه نیکا سره جا دعوا شد که کی با کی یا کجا بخوابه
نیکا.بچه ها بسه دیگه من الان میگم با کی و کجا بخوابید
ارس.بگو
نیکا.من با دیانا و عسل تو اتاق من
ارسلان رضا مهراب تو اتاق بنفشه
ممد متین ممرضا تو اتاق سفیده
و................
نیکا همچیو درست کرد و رفتین خوابیدیم


بفرمایید اینم ۵تا پارت
دیدگاه ها (۱۹)

هی دلم گرفته (╯︵╰,)

ممنون که تو هر شرایطی کنارمی😒🙁

#قلب_مغرور_۱۶دیانا=خیلی خوابم میومد رفتم خوابیدم بعد اینکه ب...

قلب_مغرور_۱۵دیانا=زنگ زدم اسنپ اومد سوار ماشین شدم و رفتم خ...

خب خب بریم واسه پارت نهم

نام فیک: عشق مخفیPart: 54ویو جیمین*بعد از چند دقیقه نفسش جا ...

رومان مافیایی پارت ۳ وارد امارت شدیم و ...٪چیشده چرا وایسادی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط