ادامه داستان

ادامه داستان

p28

( کوک سعی داشت لباس یونا رو در بیاره که...)

فیلیکس: داری چه گوهی میخوری

( فیلیکس دست یونا رو گرفت و برد داخل اتاقش پتو رو دور یونا پیچید)

فیلیکس: من میرم آب بیارم واست
یونا: باشه ممنون فیلیکس

۱ ماه بعد

من: ۱ ماه بعد یونا با کوک خیلی سرد و خشن رفتار میکرد کوک هم به شدت از کارش پشیمون بود هر کاری میکرد یونا باهاش حرف نمی زد یک روز هم خواهر یونا بهش زنگ زد و گفت میاد دیدن یونا

یونا: بچه ها امروز خواهرم میاد

فیلیکس: اسمش چیه

یونا: اسمش رزی هست

۱ ساعت بعد

رزی: سلام

( فیلیکس وقتی چشمش به رزی افتاد عاشقش شد رزی خجالتی و کیوت بود و کوتاه)

یونا: رزی حالت چطوره

رزی: خوبم

یونا: بچه ها اینم از خواهرم رزی

نامجون: سلام من نامجونم

فیلیکس: رزی منم فیلیکسم تو خیلی کیوتی

رزی: مرسی فیلیکس تو هم جذابی ( با خجالت)

فیلیکس: وقتی خجالت میکشی خیلی ناز میشی

کوک: سلام یونا هنوز هم منو نبخشیدی

یونا: نه

کوک: چرا

یونا: خیلی دلیل داره

( فیلیکس با رزی رفتن بیرون تا قدم بزنن بقیه هم رفتن خرید فقط داخل خونه کوک و یونا بودن)

یونا: کوک عزیزم بیا

کوک داخل شوک بود

کوک: بله عشقم

یونا: چرا این اسپیکر نمیخونه میشه بری دکمه ی پشتشو بزنی

کوک: باشه

( کوک رفت تا دکمه ی پشت اسپیکر رو بزنه که یونا صدای جیغ خیلی بلند و ترسناک دختر رو زد کوک افتاد زمین و ترسید)

کوک: یونا ( عصبانی)

یونا: هههههههه ( یونا داره جر میخوره)

یونا: انتقام غذایی که سرد سرو میشه

کوک: جرت میدم

یونا: چی ( فکرش به جاهای بد رفت)

اگه کامنت بزارین احتمال اینکه پارت بعد رو بزارم بیشتر میشه

لطفا حمایت کنید ❤
دیدگاه ها (۱۴)

ادامه داستان p۲۹( یونا بلند شد که بره آب بخوره که تعادلشو از...

ادامه داستان p3۰کوک: کجا رفت اه چقدر کیوته ۱ ساعت بعد داخل ا...

ادامه داستان p 27داخل خونه یونا: فیلیکس از دهنت خون میاد بیا...

ادامه داستان p26یونا: کوک مطمئنی حالت خوبه کوک: بهت نیاز دار...

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۳۱

اسم رمان: jk ✨ دختر ناشناس: اوو( صدای خیلی اهم اهمی) ددی میش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط