کارلامامانمینسئو نمیخواید چیزی بگید

کارلا:مامان،مینسئو نمیخواید چیزی بگید؟
مامان:این تو نیستی که باید بگی؟
کارلا:چیو بگم؟
مامان:چرا از خلاء استفاده کردی؟
مامان کارلا بارها و بارها بهش هشدار داده بود که نباید هروقت دلش بخواد ازین قدرتش استفاده کنه و بیشتر از چیزی که فک میکنه خطرناکه و هربار که استفاده می‌کرد مامانش باخبر میشد و تا الان ۵ بار استفاده کرده
بارها و بارها براش توضیح داده بود که اگر بدون برنامه ریزی و تمرین بیشتر از خلاء استفاده کنه ممکنه توی ابعاد مختلف گم بشه و در نتیجه هیچوقت نتونه برگرده چون هیچ راه برگشتی نداره و بارها و بارها برای چندین جادوگر بهش اتفاق اوفتاده اما کارلا سرکش و لجباز تر ازینه که با اتفاق هایی که برای‌ بقیه اوفتاده رس بگیره و کاریی که بخواد انجام نده و از نظر مامانش کارلا تا الان بعد از اون ۵ بار شانس آورد که زنده مونده چون تکنیک خلاء از تکنیک های ويژه و سخت جادوگری به حساب میاد و حتی احتمال داره بمیره!
وقتی مامانش این بحث رو پیش کشید یکم استرس گرفت و از حرفایی که مامانش قراره بزنه ترسید بلاخره کاری کرده که مامانش بهش هشدار داد بدون اجازش انجام نده

کارلا سعی کرد حالت دفاعی بگیره و دلیل خوبی رو به مامانش بده:اگه از اون تکنیک استفاده نمیکردم تهیونگ الان زنده نبود
مامان:میتونستی از تکنیک توقف زمان استفاده کنی الان چه توضیحی واسه این داری
کارلا با اعتراض گفت:مامان منکه الان زندم
مامانش از جاش پاشد و سعی کرد صداشو بالا نبره و با صدای محکم و جدی درحالیکه سعی میکرد اعصابشو کنترل کنه گفت:چند بار میخوای شانس بیاری ها؟یادت رفت چند جادوگر بخاطر فقط و  فقط تمرین این تکنیک مردن؟و تو بدون تمرین و کاملا ناآگاهانه ازش استفاده میکنی
حالت نگاه کارلا خنثی شد و با حرف مامانش کاملا موافق بود اون ناآگاهانه و بدون تمرین از این تکنیک کشنده استفاده میکنه پس سعی کرد اروم باشه و مامانش اروم کنه:باشه مامان قول میدم بار بعدی..
مادرش نزاشت حرفشو تموم کنه و گفت:بار بعدی درکار نیست
کارلا:باشه مامان پس میام پیشت باهام تمرین کنی خوب شد؟
مامان:امیدوارم همینطور باشه
کارلا:قول میدم
و بعد مامانشو بغل کرد اونم متقابلا بغلش کرد و دستی به موهاش کشید
مامان:من فقط نگرانتم
کارلا:میدونم
دیدگاه ها (۹)

بعد ازینکه از هم جدا شدن کارلا نگاهی به مینسئو انداخت ساکت ب...

و همچنین جا داره بگمshe's my wife 👀💍

_part:12__charmer__کارلا_مادر کارلا روی یکی از صندلی های میز...

کارلا:گریه کن...هرچقدر دلت میخواد گریه حرف بین داد بزن هرچی ...

پارت : ۷

اون توی اوج ناامیدی امیدش مادرش بود ولی مادرش هم مثل بقیه آد...

پارت۴ نامی. آره چه خواهشی؟هیچی....... بیخیالنامی. بگو ببینم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط